بر فراز تاریخ/فوق التاریخ

مهدی نورمحمدی
دوست من سلام ... من مهدی نورمحمدی هستم... خدا، شما، وطن، مردم، دین و مذهبم را دوست دارم... دانش آموخته دکتری تاریخ تشیع اثناعشری هستم. وبلاگ پیش رو ، بهانه ای برای گفتگو، شناخت، درک و احترام متقابل است... اختلافاتمان هر چه که باشد ، نمی تواند و نباید ما را از هم دور کند. ما می توانیم با صمیمیت ، تبسم و گشاده رویی از اختلافاتمان سخن بگوییم و از آن یک خاطره شیرین بسازیم... به امید دیدار.

مرحبا یا صدیقی... أنا مهدی نور محمدی.... احب الله وانت ووطنی والناس ودینی.... أنا دکتور فی تاریخ الشیعة الإثنا عشریة. المدونة القادمة هی ذریعة للحوار والتعارف والتفاهم والاحترام المتقابل. مهما کانت اختلافاتنا ، فإنها لا تستطیع ولا ینبغی أن تفصل بیننا. یمکننا التحدث عن خلافاتنا بصدق وابتسام واذرع مفتوحه وإخراج ذکرى حلوة منها. إلی اللقاء.

قبل از ورود به بحث لازم به یادآوری است که مسلمانان در مقطع تاریخی واقعه کربلا در جغرافیایی شامل حجاز، عراق، شامات، ایران و شمال آفریقا ساکن بودند. در این میان، عکس‌العمل ساکنان ایران و شمال آفریقا به دلیل مسافت زیاد و دوری از کانون حادثه چندان مناسب بررسی نیست اما عکس‌العمل ساکنان حجاز، عراق و شام به دلیل وقوع در کانون حوادث نیاز به تامل و بررسی دارد. نکته دیگر آن که بی‌تفاوتی بیشتر مسلمانان نسبت  به قیام و شهادت امام حسین(ع) نیز همچون هر اتفاق تاریخی دیگری، تک علتی نبوده و مجموعه ای از عوامل و علل در ظهور آن نقش داشته‌اند. مجموعه مذکور را می‌توان به دسته‌های عقیدتی ـ سیاسی، اجتماعی و روانی ـ اخلاقی تقسیم بندی کرد.

عوامل عقیدتی ـ سیاسی

عقیده و سیاست، از این رو در کنار هم قرار داده شده‌اند که در صدر اسلام، بیشتر

 دسته‌بندی‌های سیاسی پس از گذشت یک دوره زمانی کوتاه یا بلند، رنگ و بوی عقیدتی به خود می‌گرفت. به عبارت امروزی، احزاب صدر اسلام، در راستای تثبیت موقعیت خود، از دین یاری جسته و به فرقه، مکتب و مذهب تبدیل می‌شدند. از این رو نخست بایستی قطب‌های عقیدتی ـ سیاسی صدر اسلام را بازشناخت تا روشن شود، آنان تا چه اندازه با مکتب و خاندان اهل بیت(ع) همسو بودند. تنها آن زمان است که درک بی‌تفاوتی آنان نسبت به واقعه مهم قیام و شهادت امام حسین(ع) آسان می‌شود.

دوری از خط اصیل اسلام

جهان اسلام پس از رسول خدا(ص) به دلایل گوناگون که مجال توضیح آن نیست، با سربرتافتن از خلافت امیرمومنان(ع)، از خط اصیل اسلام و معارف ناب نبوی فاصله گرفت. نتیجه این دوری، تفکر و مکتبی شد که تاثیری ژرف بر اندیشۀ سیاسی اسلام و حتی خلق و خوی مسلمانان نهاد. هر چند بیشتر مسلمانان بر این باورند که در همان مسیر گام نهادند که رسول خدا(ص) ترسیم فرموده بود، اما این قلم همچون بسیاری دیگر بر این عقیده است که تلاش 23 سالۀ رسول­ خدا(ص) در جامعه نادیده انگاشته شد و این ساختار اندیشۀ پس از ایشان بود که در جامعه اسلامی از صدر تاکنون نهادینه شده است. اثبات این مطلب روشن در این مجال نمی‌گنجد. آنچه مسلم است آن که مهم‌ترین تاثیر دوری از خط اصیل اسلام ناب محمدی، حذف مقوله ضرورت وجود و اطاعت از امام پس از رسول خدا(ص) بود. در این نگاه، هر کسی با هر دلیلی می‌تواند نامزد جانشینی رسول خدا(ص) گردد. بهترین گواه تاریخی آن که برخی به ابن عباس یادآور شده بودند که «قریش بدان دلیل که دوست نمی‌داشت نبوت و خلافت در بنی‌هاشم جمع گردد، خلافت را از ایشان (امام علی) منع کرد[1].» با این استدلال، حتی اگر خاندان رسول خدا(ص) مانع بودند، بایستی از آنها عبور کرد، همان گونه که پس از رحلت پیامبر(ص) این اتفاق افتاد. تنها یکی از خرده تاثیرهای این نگاه، کم رنگ شدن گرایش مردم به اهل­بیت: و عادی شدن آنان در چشم مردم و در نتیجه بی‌تفاوتی نسبت به قیام و شهادت آنان بود[2].

حزب قدرتمند عثمانی

حزب عثمانی یا عثمانیه، حزبی سیاسی است که پس از کشته شدن عثمان و به هواداری از او تشکیل شد. این گروه بر این باورند که امام علی(ع) با رهبری شورشیان کوفی، مصری و مدنی در کشته شدن عثمان دست داشته[3] و یا حداقل با سکوت خود، فضا را برای قتل عثمان مهیا نموده است. در حالی که امام علی(ع) به همراه حسنین(ع) به مقابله با شورش پرداخت، اما عملکرد خلیفه سوم و اطرافیانش مانع از آن شد که تلاش های امام به ثمر نشیند. این در حالی است که عثمانیان، دوران امام علی(ع) را دوران فتنه، خلافت ایشان را غیرقابل قبول و فاقد اجماع مسلمانان، شخص حضرتش را مستحق قصاص و عثمان را برتر از ایشان می‌دانند[4]. البته این حزب نیز همانند تمامی احزاب صدر اسلام، بعدها رنگ عقیدتی به خود گرفت. از همین روست که از آنان با عنوان «شیعه عثمان» و از کیششان با عنوان «دین عثمان» یاد می‌شود[5].

گستره جغرافیایی ـ جمعیتی این حزب، شامات و بصره بود. این حزب در بصره چنان هوادار داشت که بصره را قسمتی از شام می‌دانستند که در عراق قرار گرفته است[6]. بصره و شام هر دو عثمانی افراطی بودند[7] با این تفاوت که بصریان بر خلاف شامیان، طلحه و زبیر و نه معاویه را با توجه به عضویت در شورای شش نفرۀ پس از خلیفه دوم، سزاوارتر به گرفتن انتقام عثمان می‌دانستند. به مناطق مذکور، سرزمین‌های جزیره (شامل شهرهای موصل، نصیبین، دارا، سنجار، آمد، هیت، عانات، حِمص، قَرقیسیا، رَقَّه، رُها)[8]، یمن (صنعا و نجران) ، ری[9] و حتی قسمتی از کوفه[10] را نیز بایستی اضافه کرد.

شاید در نگاه اول، باورِ وجودِ پررنگِ این حزب که بنیاد حزب اموی است، در کوفه‌ای که به تشیع معروف است، سخت و سنگین باشد، اما حقیقت این است که «این حزب در زمان نهضت امام حسین(ع) درصد قابل توجهی از مردم کوفه را به خود اختصاص داده بود؛ زیرا تا آن زمان بیست سال از حکومت اموی در کوفه می‌گذشت[11].» این بیست سال تنها مربوط به دوران حکومت معاویه است و اگر دوران حکومت عثمان را نیز بدان اضافه نماییم، به راحتی قابل باور است که رؤسا و متنفذان بیشتر قبایل از این حزب باشند و بیشتر مردم به سمت آنان گرایش پیدا کرده باشند. وجود چنین حزبی موجب گردید که مردم از شناخت اهل بیت(ع) از جمله اما حسین(ع)، فاصله بگیرند. نتیجه آن بی‌تفاوتی در برابر شهادت امام حسین(ع) بود.

حاکمیت تفکر حزب خوارج

خوارج، شراه، حروریه، حکمیه، مارقه و ... از دیرپاترین احزاب و فرقه­های اسلامی هستند[12]. آنان ابتدا پس از جنگ صفین، به صورت حزبی در برابر دو حزب علوی به رهبری امام علی(ع) و اموی به ریاست معاویه، ابراز وجود کردند و در پایان قرن اول با ورود به مسایل کلامی در برابر مرجئه، به صورت یک فرقه کلامی به حیات خود ادامه دادند. آنان در قرون بعدی با تعدیل اعتقادات خویش ضامن بقای فرقه­اشان گردیدند[13]. برای درک صحیح از وجود خوارج در عراق باید اشاره داشت که آنان چهار بار در دوران معاویه سرکوب شدند[14] تا در دوران یزید طعم قدرت را در بصره بچشند[15].

خارجیانِ متعصبِ خونریز، در عراق و حجاز و بعدها در اقصا نقاط جهان اسلام حضورداشتند. از کسانی که به راحتی شخصیتی، همچون امام علی(ع) را ـ با آن سابقه در اسلام ـ، کافر و مستحق مرگ می‌شمارند، انتظاری جز این نیست که در قیام و شهادت فرزند ایشان بی‌تفاوت باشند.

 اعتقادات جاهلانه

یکی از گرفتاری‌هایی که انحراف مسلمانان پس از پیامبر(ص) برای آنان ایجاد کرد، جهل و بی‌خبری آنان از اعتقادات، احکام، سیاست و دیگر محورهای علمی اسلام بود. مردم با دور شدن از اهل بیت(ع) که میراث‌دار واقعی علم نبوی بودند، به دام فریب و نیرنگ حاکمان افتاده و در گمراهی ره پیمودند. برای نمونه می‌توان به ترویج جبر در جامعه، ابتدا از سوی عثمان و سپس معاویه، یزید و دیگر حاکمان اشاره کرد. برای نمونه معاویه برای کم کردن از مخالفت‌ها با ولایتعهدی یزید، آن را به عنوان قضاء الهی ترویج می‌کرد[16]. طبیعی است که در چنین فضایی، عکس‌العمل‌ها نسبت به شهادت امام حسین(ع) نیز با سوءاستفاده از حربۀ قضا و قدر، فروکش کند. اوج این اعتقادات جاهلانه، جمله ابن‌سعد است که برای دستور حمله به سیدالشهداء(ع) خطاب به لشکرش فریاد می‌زند: «یا خَیلَ اللّهِ اِرکَبی وَ اَبشِری[17]؛ ای لشکریان الهی سوار شوید که شما را بشارت (بهشت) باد.‏»

عوامل اجتماعی

جوامع اسلامی همیشه تحت تاثیر جریان‌های فکری گوناگونی بوده‌اند. بررسی جامعه‌شناختی حجاز نشان می‌دهد که قسمت عمده این سرزمین تحت تاثیر افکار دو خلیفه پس از پیامبر(ص) بوده‌ و هست. علت این امر آن است که صاحبان این افکار و کسانی که راوی احادیث و مروج سیره آنان بوده‌اند، سالها در مکه و مدینه می‌زیسته و مردم از آنان تاثیر پذیرفته‌اند. جامعه شام نیز از ابتدای فتح به دست آل ابی‌سفیان افتاد[18] و اسلام را با قرائت آنان فراگرفت. ثمرۀ اسلام ابوسفیانی، جهل و بی‌خبری نسبت به اسلام راستین بود. این جهل تا بدان پایه بود که مردمان شام، برای پیامبر(ص)، بستگانی به جز معاویه و خاندان او نمی‌شناختند. با این اوصاف شام، بزرگترین و مهم‌ترین پایگاه حزب اموی که ادامه حزب عثمانی بود، به شمار می‌رفت. در گزارش‌های تاریخی نیز اختصاص هواداری حجاز و شام از برخی از احزاب مورد تایید است. محمد بن‌علی بن‌عبدالله بن‌عباس زمانی که می‌خواست مبلغان عباسی را برای جذب مردم به سمت عباسیان، اعزام کند، به آنان توصیه می‌کرد که به خراسان بروند چرا که کوفه و اطرافش متمایل به امام علی(ع)، بصره، عثمانی مذهب، جزیره، خارجی مسلک، شامیان، اموی مرام و حجاز نیز هوادار ابوبکر و عمر هستند[19]. بر این اساس، حدسِ علتِ بی‌تفاوتیِ مردم این سرزمین‌ها، در برابر قیام و شهادت امام حسین(ع) کار سختی نیست.

پیچیده ترین جامعه آن روز جهان اسلام، جامعه عراق بود. در جامعه عراق نیز تنها کوفه وضع بغرنجی داشت چرا که همان طور که گذشت، بصره و جزیره تقریبا یکدست و ناموافق با خط اهل بیت(ع) بودند. در جامعه بزرگ آن روز کوفه، سه جامعه کوچکتر شیعیان، عثمانیان ـ امویان و خوارج می‌زیستند. بی‌تفاوتی دو جامعه اخیر نسبت به قیام و شهادت امام حسین(ع) امری عادی و قابل پیش‌بینی است. اما آن چه مهم است واکاوی جامعه شیعیان کوفه آن روز است که «آنان را می‌توان به دو بخش بزرگان و شیعیان عادی تقسیم کرد. از بزرگان شیعه، می‌توان از افرادی همچون سلیمان بن‌صُرَد خُزاعی، مُسَیِّب بن‌نَجبه فَزاری، مسلم بن‌عَوسَجه اسدی، حبیب بن‌مظاهر اسدی، ابوثمامه صایدی و ... نام برد ... این افراد عمیقا به خاندان اهل بیت نبوت عشق می‌ورزیدند و بعضی از همین افراد بودند که پس از مرگ معاویه، ابتدا باب نامه‌نگاری با امام حسین(ع) را گشودند[20]. شیعیان عادی که درصد قابل توجهی از مردم کوفه را تشکیل می‌دادند، گرچه به خاندان اهل بیت عصمت و طهارت علاقه وافری داشتند، اما رفتار والیانی همچون زیاد و پسرش با آنان و نیز سیاست های کلی امویان در شیعه‌زدایی جامعه کوفه، از آنان زهر چشم سختی گرفته بود.»[21] این زهر چشم، جرأت هرگونه حرکتی را از آنان گرفته بود. ضمن این که اگر همچون برخی محققان، تشیع را به انواع مختلفی تقسیم کنیم، خواهیم دید که «تشیع عراقی» نوعی «تشیع عام و سیاسی» بوده است که نمی‌توان از آن همان انتظار «تشیع اعتقادی» را داشت[22].

جامعه شناسی کوفه، امکان یک نوع نگاه دیگر را نیز به محققان می‌دهد و آن این که جامعه کوفه در یک نگاه کلی از دو بخش اشراف و غیراشراف شامل مردم عادی، بندگان و موالی تشکیل شده بود. موالی به غیرعربانی گفته می‌شد که با یکی از قبیله های عرب پیمان می‌بستند تا جزء آن قبیله شمرده شده و از حقوق اجتماعی و شهروندی برخوردار گردند. بیشتر این موالی ایرانیانی بودند که یا در جنگها اسیر شده بودند و یا به کوفه مهاجرت کرده بودند. برای درک بهتر موقعیت و جمعیت آنان می‌توان تنها به یک نمونه چهارهزار نفری اشاره کرد که از موالی قبیله بنی‌تمیم بودند[23].

دسته بندی اشراف و غیراشراف در گزارش های مربوط به واقعه کربلا دیده می‌شود. شخصی در جواب به امام حسین(ع) که جویای اوضاع و شرایط کوفه بودند، گفت: «اما اشراف مردم به وسیله رشوه های عظیم، محبت آنان به حکومت خریده شده است و اما سایر مردم دل هایشان با تو و شمشیرهایشان فردا علیه تو کشیده خواهد شد[24].» اهمیت این دسته بندی بدان جهت است که مردم عادی، بندگان و موالی هر قبیله ای پیرو موضع سیاسی اشراف آن قبیله بودند و همان طور که در قسمت عوامل اعتقادی و سیاسی گذشت، رؤسا و متنفذان بیشتر قبایل از حزب عثمانی ـ اموی بودند.

عوامل روانی ـ اخلاقی

هر انسانی در کردار و رفتار خود، تحت تاثیر عوامل بیرونی و عوامل درونی است. مهم‌ترین عامل درونی در یک انسان، شخصیت خود اوست. این شخصیت هر فردی است که با وجود عوامل متعدد و مخالف بیرونی، به تنهایی در برابر همه آنها قد علم کرده و به انتخابی دیگر، صحیح یا غلط دست می‌زند.

ضعف دین‌داری

همان طور که گذشت، مسلمانان پس از رسول خدا(ص) از تعالیم ناب نبوی فاصله گرفتند. آنان از سویی سرچشمه اصلی معارف صحیح اسلامی یعنی خاندان عصمت و طهارت را از دست داده و از سوی دیگر حاکمان خویش را الگوی خویش قرار دادند. این هر دو منجر به ضعف دینداری در میان آنان گردید. امام حسین(ع) نیز این نکته تذکر داده و در همین راستا فرمودند: «إِنَّ النَّاسَ‏ عَبِیدُ الدُّنْیا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ‏ یحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیانُونَ؛ مردم، بندگان دنیا هستند و دین را همانند چیزى که طعم و مزه داشته باشد، مى‏انگارند و تا مزه آن را بر زبان خود احساس مى‏کنند آن را نگاه مى‏دارند و هنگامى که بناى آزمایش باشد، تعداد دینداران اندک مى‏شود[25]

دنیاطلبی

یکی دیگر از آثار ناخوشایند فاصله گرفتن مسلمانان از اسلام ناب محمدی و قرار گرفتن در مسیر خلفا، بازشدن دروازه فتوحات و سرازیر شدن غنایم به سمت مسلمانان بود. بدیهی‌ترین اثر زودهنگام و قابل پیش‌بینی این پدیده، رشد دنیاطلبی میان مردم بود. «از همان ابتدای شروع جنگ‌های ایران و مسلمانان، گروه هایی از قبایل مختلف اعراب به طمع گردآوری غنایم به دنبال سپاه راه افتادند. این عده پس از بنیان شدن شهر کوفه، در آن ساکن شده و بر اخلاقیات دیگر مردمان نیز تاثیر گذاشتند. وجود این خصیصه در کوفیان باعث شده بود تا روحیه «نان به نرخ روز خوردن» را به دست آورند و از هر جریان و حکومتی که دنیای آنان را تامین کند، طرفداری نمایند[26]  همان گونه که در بحث ضغف دین‌داری گذشت، سیدالشهداء(ع) در مسیرشان به سوی کربلا در سخنانی بر این نکته صحه گذاشته و چنین مردمانی را بندگان دنیا دانستند.[27] از شواهد تاریخی عامل مذکور، طمع عمر بن‌سعد به حکومت ری است[28].

استفاده از مال حرام

استفاده از مال حرام، یکی از عوارض ضعف دینداری و دنیاطلبی است. مورخان ذکر کرده‌اند که هنگامی که دشمن، سیدالشهداء(ع) را محاصره کرد، ایشان برای سخنرانی به میان آنان رفت، اما آنان از شنیدن کلام ایشان ابا داشتند. آنگاه ایشان علت روگردانی آنان از کلام حق را استفاده از مال حرام ذکر فرمودند: «فَقَد مُلِئَت‏ بُطُونُکُم‏ مُنَ‏ الحَرامُ‏ وَ طُبِعَ عَلَى قُلُوبِکُم؛ به تحقیق شکم های شما از مال حرام پر شده و بر قلب های شما مهر زده شده است[29]در تایید فرمایش امام حسین(ع) می‌توان به پذیرش رشوه از سوی سران قبایل کوفه[30] اشاره داشت.

آلودگی به گناه

جدای از این که ضعف‌ دین‌داری سبب بروز گناه می‌شود و سوای از آن که استفاده از مال حرام، گناه بزرگی است، شهید مطهری بر این باور است که یاران ابن‌زیاد و ابن‌سعد خُبث باطنی داشته‌اند[31]. لازم به ذکر است که این اوج آلودگی به گناه است که سبب می‌شود باطن شخص خبیث شود وگرنه انسان‌های از بدو خلقت دارای طینتی پاک هستند.

اجتهادات نابجا

اجتهادات نابجا نیز از آثار گم‌گشتگی معارف ناب اسلام در دعواهای سیاسی و قدرت طلبانه است. پس از خانه نشینی اجباری امام علی(ع) ـ که مبین، مفسر و شارح واقعی احکام الهی بودـ، مردم در مسایل شرعی پیش آمده و جدید به اصحاب به ویژه خلفا رجوع می‌کردند. آنان نیز در مسایل مشکل به اجتهاد خویش عمل می‌کردند. با رشد این خصیصه در میان مسلمانان، هر کس که کوچکترین اطلاعی از دین داشت، به خود اجازه می‌داد، تا در بزرگترین مسایل دینی اظهار نظر کرده و بر طبق آن عمل نماید. اوج این مسئله را میان اهل حجاز و عراق به ویژه قاریان کوفی و خوارج مشاهده می‌کنیم. در چنین فضایی بسیار عادی که برخی از به اصطلاح مجتهدان درباره قیام و شهادت اجتهاد کرده و مثلا آن را بر خطا دانسته و نسبت به آن بی‌تفاوت باشند. طبیعی است در این میان عده‌ای دانسته و نادانسته از آنان پیروی کنند.

احساسات

این خصوصیت از دوران قدیم با عرب‌ها همراه بوده است. آنان از قدیم با کوچکترین تحریکی به جان هم افتاده و جنگهای طولانیی را رقم می‌زدند[32]. پس از اسلام و با تاکیدهای فراوان قرآن بر تعقل و تدبر، پیامبر رحمت(ص) توانست تا حدود زیادی آنان را کنترل کند. اما پس از رحلت ایشان و با زنده شدن مجدد روح عربی در سایه خلافت خلفا، آنان به مدار گذشتۀ خویش بازگشتند. نمونه بارز این احساسات را می‌توان در میان کوفیان مشاهده کرد. آنان زمانی با امام علی(ع) و زمانی نسبت به او بی‌تفاوت بودند. همین رفتار را نسبت به امام حسن(ع) و پس از ایشان نسبت به امام حسین(ع) و فرستاده ایشان مسلم بن عقیل داشتند. یکی از محققان تاریخ، این ویژگی را ناشی از عدم رسوخ ایمان در قلبهای مسلمانان می‌داند چرا که آنان با دیدن شوکت اسلام، آن را پذیرفته و با انگیزه دنیاطلبی به جنگ رفتند[33].

تبلیغات دشمن

از دیگر مسایل روانی که با استفاده از جهل و بی‌خبری مردم، به ثمر نشست، تبلیغات مسموم حاکمیت علیه خاندان نبوت بود. آنان با این تبلغات، مردم را از اهل بیت(ع) دور و نسبت به آنان بی‌تفاوت می‌کردند. پس از حاکمیت معاویه کار به جایی رسید که برخی مردم امام علی(ع) را مستحق لعن و دشنام می‌دانستند. وقتی از مروان بن‌حکم سوال شد که چرا چنین امری را ترویج می‌کنید؟ پاسخ گفت: «لا یستقیم الامر الا بذلک[34]؛ امر (حکومت بنی‌امیه) جز با این کار سامان نمی‌یابد.» از دیگر اقدامات معاویه، نفی فضایل امام علی(ع) و نسبت دادن آن به دیگران، انتساب رذایل دیگران به ایشان و استخدام برخی صحابه برای جعل احادیث در مذمت حضرتش بود[35]. همین اقدامات بود که سبب شده بود، برخی تنها به دلیل بغض امام علی(ع) در کربلا حاضر شوند و نسبت به قیام و شهادت سیدالشهداء نیز بی‌تفاوت باشند.

این تبلیغات تنها در بُعد فکری نبود کما اینکه ابن زیاد با تبلیغات سپاه موهوم شام، مردم کوفه را مرعوب و از یاری مسلم و امام حسین(ع) منصرف کرد. تهدید و تطمیع از دیگر مسایل روانی قابل اشاره است. ابن زیاد از سویی با تهدید و تطمیع اشراف قبایل، هر رییسی را در برابر قبیله خویش قرار داده و از سوی دیگر با تهدید و تطمیع تمامی مردم، سبب شده بود که حتی اگر رییس قبیله‌ای خواهان یاری حسین(ع) باشد، مردمش به یاری او برنخیزند. داستان یاری نشدن هانی بن‌عروه از سوی قبیلۀ پرجمعیتش بهترین گواه تهدیدهای ابن زیاد است[36]. ابن زیاد با سلب امنیت از فراریان لشکر اعزامی به کربلا، توانست لشکر پرشماری تجهیز و نام کوفیان را برای همیشۀ تاریخ سیاه نماید[37].

عکس‌العمل برخی مسلمانان نسبت به شهادت امام حسین(ع)

در پایان به ذکر عکس‌العمل برخی از مسلمانان نسبت به شهادت امام حسین(ع) می‌پردازیم. از جمله آنان می‌توان به قیام توابین و مختار اشاره کرد. توابین در پی پشیمانی ناشی از کوتاهی در یاری امام حسین(ع)، در سال 64ق به ریاست سلیمان بن­صُرَد با هدف کشتن یا کشته‌شدن قیام کرده و در رویارویی با سپاه انبوه امویان، جز اندکی همگی کشته شدند[38]. از خطبه­ها و اقدامات سران توابین، شواهد و قراینی دال بر اعتقاد و احساس شیعی آنان به دست می‌آید. دو سال بعد مختار با شعار «یا لثارات الحسین(ع)» و با استفاده از طوایف شیعی، باقیمانده توابین و موالی، کوفه را به دست گرفت و یک سال بعد پرونده مختار نیز با سایه روشن‌هایش بسته شد[39].



[1] . ابن اثیر جزری، عزالدین علی ، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارصادر، 1385ق، ج3، 63.

[2]. برای درک چگونگی تاثیر تفکر مذکور بر جهان اسلام، باید به واکاوی سیره فردی و حکومتی حاکمان پس از پیامبر(ص) پرداخت. برای اطلاع، ر.ک: ابن سعد، الطبقات الکبری، تصحیح عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1410ق، ج3، صص 125-160، 201-288.

[3] . طبری، محمد بن جریر، تاریخ الامم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دار سویدان، بی‌تا، ج3، ص449؛ شیخ مفید، محمد بن نعمان، الجمل و النصره لسید العتره، تحقیق سید علی میرشریفی، قم، الموتمر العالمی لالفیه الشیخ المفید، 1413ق، صص210-211، 218.

[4] . عجلی، احمد بن عبدالله، تاریخ الثقات، المدینه المنوره، مکتبه الدار، 1405ق، ج1، ص108؛ برای شواهد این برتری، ر.ک: سمعانی، عبدالکریم بن محمد، الانساب، تحقیق عبدالله عمر البارودی، بیروت، دارالجنان، 1408ق، ج4، ص74؛ مِزّی، یوسف بن عبدالرحمن،  تهذیب الکمال فی اسماء الرجال، تحقیق بشّار عوّاد معروف، بیروت، موسسه الرساله، 1403-1404ق، ج13، ص437.

[5] . برای «شیعه عثمان» ر.ک: کلینى، محمد بن یعقوب بن اسحاق‏، الکافی، محقق و مصحح: غفارى على اکبر و آخوندى، محمد، تهران، دار الکتب الإسلامیة، 1407 ق‏، ج4، ص518 و برای «دین عثمان» ر.ک: ابو مخنف کوفى، لوط بن یحیى‏، وقعة الطفّ‏، تحقیق: یوسفى غروى، محمد هادى‏، قم، جامعه مدرسین‏، چاپ سوم‏، 1417 ق‏‏، ص224.

[6] . صنعانی، عبدالرزاق، المصنف، تحقیق حبیب الرحمن الاعظمی، بیروت، المجلس الاعلمی، بی‌تا، ج4، ص50؛ ابن سعد، ج6، ص333.

[7] . ابوجعفر الاسکافی، محمد بن عبدالله، المعیار و الموازنه، تحقیق محمد باقر محمودی، بیروت، موسسه المحمودی، 1402ق، ص32.

[8] . ابن اعثم کوفی، احمد، الفتوح، بیروت، دار الکتب العلمیه، 1406ق، ج2، ص350.

[9] . اسکافی، همان.

[10] . برای شرح و اثبات این مطلب، ر.ک: هدایت پناه، محمدرضا، جریان شناسی فکری معارضان قیام کربلا، قم، مرکز مطالعات و پژوهشهای فرهنگی حوزه علمیه قم، 1382ش، ص 19-45.

[11] . صفری فروشانی، نعمت الله، کوفه از پیدایش تا عاشورا، قم، مشعر، 1391ش، ص213.

[12] . برای اسامی و فرقه­های خوارج ر.ک: مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، بور سعید، مکتبة الثقافة الدینیة، بی‌تا، ج‏5، ص135.

[13] . صابری، حسین، تاریخ فرق اسلامی، ج1، تهران، انتشارات سمت، 1384ش، ج1، ص319.

[14] . بار اول: طبری، ج‏5، ص165-166. نوبت دوم: ابن کثیر دمشقی، أبو الفداء اسماعیل بن عمر (د. 774ق)، البدایة و النهایة، بیروت، دار الفکر، 1407ق/ 1986م، ج‏8، ص24. دفعه سوم: بلاذری، احمد بن بحیی، انساب الاشراف، تحقیق سهیل زکار، بیروت، دارالفکر، 1417ق، ج‏5، ص178. مرتبه چهارم: ابن اثیر، ج‏3، ص515.

[15] . ابن قتیبة دینوری، أبومحمد عبد الله بن­مسلم، الإمامة و السیاسة معروف به تاریخ الخلفاء، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالأضواء، 1410ق/1990م، ج‏2، ص27؛  طبری، ج‏5، ص503.

[16] . ابن قتیبۀ دینوری، ج1، ص205.

[17] . ابومخنف، ص193.

[18] . خلیفة، أبوعمرو ابن خیاط بن­أبی­هبیرة لیثی عصفری مشهور به شباب، تاریخ خلیفة بن­خیاط، تحقیق فواز، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1415ق/1995م ، ص89.

[19] . مجهول، أخبار الدولة العباسیة و فیه أخبار العباس و ولده، تحقیق عبد العزیز الدوری و عبد الجبار المطلبی، بیروت، دار الطلیعة، 1391ق، ص206؛ مقدسی، أبو عبد الله محمد بن أحمد، أحسن التقاسیم فى معرفة الأقالیم، القاهرة، مکتبة مدبولى، الطبعة الثالثة، 1411ق/1991م، ص294؛ مقدسی، مطهر بن طاهر، البدء و التاریخ، ج6، ص59، ابن الجوزى، أبو الفرج عبد الرحمن بن على بن محمد، المنتظم فى تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد عبد القادر عطا و مصطفى عبد القادر عطا، بیروت، دار الکتب العلمیة، ط الأولى، 1412ق/1992م، ج7، ص56.

[20] . طبری، ج5، ص351.

[21] . صفری فروشانی، ص212-213.

[22] . جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران تا طلوع دولت صفوی، تهران، علم، چاپ دوم، 1387ش، ص22.

[23] . بلاذری، أحمد بن­یحیی بن­جابر، فتوح البلدان، بیروت، دار و مکتبة الهلال، 1988م، ص275.

[24] . قرشی، حیاۀ الامام الحسین (ع) دراسۀ و تحلیل، قم، دار الکتب العلمیه، 1397ق، ج2، ص370.

[25] . ابن شعبه حرانی، حسن بن علی، تحف العقول، قم، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، 1404ق/1363ش، ص245.

[26] . صفری فروشانی، ص197.

[27] . ابن شعبه حرانی، همان.

[28] . ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على‏، مناقب آل أبی طالب(ع)، قم، علامه، 1379ش.

[29] . همان، ص240، پاورقی2.

[30] . بلاذری، انساب الاشراف، ج‏3، ص382.

[31] . مطهری، مرتضی، حماسه حسینی، تهران، صدرا، چاپ13، 1371ش، ج3، ص164-165.

[32] . ر.ک: بخش «ایام العرب فی الجاهلیه»: ابن اثیر، ج‏1، ص502 به بعد. همچنین برای نمونه؛ ر.ک: جنگ­ بعاث: ذهبی، ج‏1، ص288.

[33]. صفری فروشانی، ص202.

[34] . ذهبی، شمس­الدین محمد بن­احمد، تاریخ الاسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام، تحقیق: عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دار الکتاب العربی، چاپ دوم، 1413ق/1993م، ج3، ص461.

[35] . ابن ابی‌الحدید، شرح نهج البلاغه، قم، کتابخانه آیه‌الله مرعشی نجفی، 1337ش، ج4، ص63.

[36] . مسعودی، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقیق اسعد داغر، قم، دار الهجرة، چ دوم، 1409، ج3، ص59.

[37] . بلاذری، انساب الاشراف، ج‏3، ص387.

[38] . طبری، ج5، ص552 به بعد.

[39] . بلاذری، انساب ‏الاشراف، ج‏6، ص375 به بعد.


مهدی نورمحمدی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی