بر فراز تاریخ/فوق التاریخ

مهدی نورمحمدی
دوست من سلام ... من مهدی نورمحمدی هستم... دانش آموخته دکتری تاریخ تشیع اثناعشری هستم. وبلاگ پیش رو ، بهانه ای برای گفتگو، شناخت، درک و احترام متقابل است... اختلافاتمان هر چه که باشد ، نمی تواند و نباید ما را از هم دور کند. ما می توانیم با صمیمیت ، تبسم و گشاده رویی از اختلافاتمان سخن بگوییم و از آن یک خاطره شیرین بسازیم... به امید دیدار.

مرحبا یا صدیقی... معکم مهدی نورمحمدی.... أنا خریج دکتوراه فی تاریخ الشیعة الإثنا عشریة. المدونة القادمة هی ذریعة للحوار والتعارف والتفاهم والاحترام المتقابل. مهما کانت اختلافاتنا ، فإنها لا تستطیع ولا ینبغی أن تفصل بیننا. یمکننا التحدث عن خلافاتنا بصدق وابتسام واذرع مفتوحه وإخراج ذکرى حلوة منها. إلی اللقاء.

ادامه/ رویکرد سیاسی

ادامه / 3 - مباحث سیاسی زنان:

ادامه / 3 -2- بخش رفتار سیاسی:

ادامه / 3-2-1- رفتار سیاسی ناهمسو:

2-1-2-3 ناهمسو غیر براندازانه:

خوب طبق معمول از زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) شروع می‌کنیم، با اینکه حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) در مکه حکومتی نداشت که بتوانیم رویکرد سیاسی برای آن مطرح بکنیم، اما خوب در مسیر بودند و یک تشکلی بودند که افراد مختلفی را به خودشان جذب کرده بودند و طبیعتا موافقان و مخالفانی داشتند، اما یکی از مهمترین مخالفان آن حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم)  عمویشان جناب ابولهب بودند و همسرشان ام‌جمیل که بحث ما بر سر این همسر است.

  1. ام جمیل همسر ابو لهب:

 این زوج منفی، شاید تنها زوج منفی باشند در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) که قرآن به آن‌ها پرداخته و حتی سوره‌ای کوچک را به آن‌ها اختصاص داده.

ام‌جمیل که نام او "أروی" یا "عَوراء" یا "فاخته" هست، دختر حرب است یعنی خواهر ابوسفیان، و ازدواج او با ابولهب اولین ازدواج اموی-هاشمی هست و حتی گفته شده که این ام‌جمیل که از خاندان اموی بود خیلی تاثیرگذار بود روی شوهرش ابولهب و بنیان خیلی از کژتابی‌های که ایشان در برابر رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) داشت بر اثر فعالیت‌ها و تشویق‌های این خانم بود.

و بعد از اینکه این سوره نازل شد {وَامْرَأَتُهُ حَمَّالَةَ الْحَطَبِ * فِی جِیدِهَا حَبْلٌ مِّن مَّسَدٍ} عصبانیت او بیشتر شد و حتی دو پسر خودش "عُتبه" و "مُعتَّب" را که هر دو دامادهای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بودند، شوهران رقیه و ام‌کلثوم، این‌ها را وادار کرد که دختران پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را طلاق بدهد و بدین ترتیب ضربه‌ی بیشتری به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ... زد.

و در طول دوران مکه هم از همسایگان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود و بسیار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را اذیت می‌کرد، شاید در دوران مکه بگوییم هیچ خانمی به اندازه‌ی ایشان به آزار و اذیت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نپرداخته که عاقبت هم پس از جنگ بدر که شوهرش هم فوت کرد، خودش در همان سال فوت کرد.

خوب این یک نمونه هست از زنان که چه فعالیت‌هایی کردند؟ و چرا به اینجا رسیدند؟ و در چه بستری رسیدند؟ و در سپهر مخالفان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چه جایگاهی داشتند؟

  1. هند همسر ابو سفیان:

اما زن دیگری که ما با او روبرو هستیم و او هم بسیار تاثیرگذار بود در جبهه مخالف پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، هند است که از نظر شخصیت‌شناسی قابل بررسی است، زنی بسیار عنود، حقود و تاثیرگذار است، در یکی از صوت‌ها عرض کردم که حتی نسبت به شوهرش ابوسفیان اول هست، بر ابوسفیان مسلط هست.

در دوران مکه هم فعالیت فراوانی داشت، اما تحت‌الشعاع نام ام جمیل قرار داشت و از آنجایی که ام جمیل از آن مهمتر بود کسی کمتر به او پرداخته است.

و اما در دوران مدینه -به خصوص: قبل از جنگ بدر، جنگ بدر، جنگ احد، بین جنگ بدر و جنگ احد، پس از جنگ احد- فعالیت‌های فراوانی علیه رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) داشت:

  • خوب در جنگ بدر: پدرشان "عُتبه" کشته شد، برادرشان "ولید" و همچنین پسرشان و عموشان "شیبه" کشته شد و این حقد و کینه او را بسیار فراوان‌تر کرد.
  • بین جنگ بدر وجنگ احد: دستور داده بود که شادی نشود، مردان خودشان را از کارهای جنسی محروم کرده بودند تا این عقده درشان بماند و بتوانند انتقام شکست جنگ بدر را بگیرند.
  • خوب در جنگ احد: ما می‌بینیم که خیلی بلند پرواز هست، می‌خواهد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) یا امام علی (علیه السلام) یا حضرت حمزه (علیه السلام) را به شهادت برساند که بالاخره موفق میشود حضرت حمزه را به شهادت برساند به وسیله‌ی غلامش وحشی و تاثر فراوانی بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) وارد بکند و اسلام یکی از مهمترین نیروهای خودش را از دست بدهد. و بعد هم آن جنایت را داریم که جگر حمزه را به دندان می‌گیرد و از سوی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ملقب می‌شود به "آکلة الأکباد"، با یک عده از زنان دیگر هم بر سر جنازه‌ها می‌روند و آن‌ها را مثله می‌کنند، از همین عبارت جمع "آکلة الأکباد" خواستند نتیجه بگیرند که تنها جگر حمزه نبوده که در این جنگ به دندان کشیده شده، دیگر شهدا هم مثله شدند. پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) او را مهدورالدم اعلام می‌کند، اما پس از فتح مکه با دوز و کلک به هر حال خودش را به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) میرساند و در جریان بیعت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با زنان عملکردش مشهور است که بعد به آن خواهیم رسید.

 به هر حال این یک خانومی است که در آن محیط عربی قابل بررسی است، هوش بسیار داشته، بسیار زیبا بوده و نبوغ فراوانی داشته که اگر واقعا آن محیط اجازه می‌داد میتوانست یکی از فرماندهان جنگی باشد.

و به هر حال با اکراه هم پس از فتح مکه مسلمان میشود، ظاهرا هم با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بیعت می‌کند -بیعتی که در سوره‌ی ممتحنه هست و بعد به آن می‌رسیم- و تا سال چهارده هم زنده است، جنگ یرموک را هم همراه شوهرش درک می‌کند.

این هم یک زن.

  1. عصماء بنت مروان:

اما ماجرای مهمی که ما در این فاصله داریم -و الآن هم بسیار روی آن مانور می‌دهند و متاسفانه برخی از اوقات هم خودمان گل به خودی می‌زنیم- ماجرای "عصماء بنت مروان" است که چون بسیار در فضای تبلیغاتی مطرح شده  من آن را مقداری باز می‌کنم و به نقدش می‌پردازم.

صورت مساله چیست؟

داستان ترور عصماء بنت مروان:

یک خانمی بوده به نام "عصماء بنت مروان" از خاندان "بنی‌خطمه" -با طای دسته‌دار- از قبیله‌ی خزرج. این خانم مسلمان نشده بود و شاعره بود و با این لسان شعر همیشه علیه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و یارانش شعرهای هجو‌آمیز می‌سرود، و باعث آزار و اذیت مسلمانان بود، و قوم خودش را، خزرج را، طایفه‌های مختلف را تعییر می‌کرد، توبیخ می‌کرد، سرزنش می‌کرد که چرا عزت خودشان را از دست دادند و به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گرویدند.

پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم از دست او بسیار ناراحت بود اما مماشات می‌کرد، حتی گفته شده طایفه‌ی او -یعنی بنی‌خطمه- از ترس شعرهای او جرات اظهار اسلام نمی‌کردند.

پس از جنگ بدر و شکست کفار و مشرکان او به فعال تبلیغیش اشتداد بیشتری داد به گونه‌ای که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را ناراحت کرد، گفته شده که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: "آیا کسی نیست که انتقام مرا از دختر مروان بگیرد"، پس از این گفتار برخی از افراد طایفه بنی‌خطمه که مشخصا با نام "عمیر بن عدی" معروف هست، حالا برخی "عمیر بن عوف" گفتند، خونش به جوش آمد و با اینکه کم‌بینا بود همان شب به خانه‌ی این خانم رفت، این خانم پنج‌تا بچه داشت، کنار خودش خوابانده بود، یکی از بچه‌هایش شیرخوار بود، این آقای کم‌بینا این بچه‌ی شیرخوار را که روی سینه‌ی مادر بود کنار کشید -کنار زد- و با خنجر و شمشیر فرو کرد به سینه‌ی این زن و او را به هلاکت رساند. صبح هنگام خودش را به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رساند و این خبر را به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) داد و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) خوشحال شد و او را دعا کرد و فرمود که ای عمیر الله و رسولش را یاری کردی، عمیر نگران واکنش بنی‌خطمه بود، اما پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود که نه، مهم نیست، "لا ینتطح فیها عنزان"، یعنی دوتا بز هم بر سر این نزاع با هم نخواهند کرد، یعنی مهم نیست، و بعد هم عمیر رفت خودش را در میان طایفه بنی‌خطمه معرفی کرد که من بودم که او را کشتم، هرکاری می‌خواهید بکنید، و این‌ها هم دیدند که فایده‌ای ندارد، از دست این خانم هم ناراحت بودند، کاری به او نداشتند، کسی هم ادعای خون او را نکرد و اتفاقا چون دیگر ایشان کشته شده بود بنی‌خطمه اسلام خودشان را ابراز کردند.

خوب این اصل داستان است که در برخی از منابع آمده.

این داستان وسیله‌ای شده برای اینکه چهره‌ی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مشوش بشود، مشوش نشان داده بشود و گفته بشود که پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ترور می‌کند، دستور ترور میدهد یا اشاره به ترور می‌کند، و حتی شهروندان خودش را ترور می‌کند، حتی اگر این شهروندان نظامی نباشند، و تنها از ابزار رسانه استفاده کرده باشند آن‌ها را دستور ترور میدهد، و ترورکننده را دعا می‌کند، حتی اگر این شخص خانم باشد، یا خانم ضعیفی که شب هنگام با فرزندانش خوابیده.

سال گذشته در برنامه‌ی فصل کوفه، یکی از دوستان بحث مسلم و ترور عبیدالله که مطرح شده بود می‌فرمودند که -حالا با این عبارت- مسلم کار درستی نکرد که در آن‌جا کلک عبیدالله را نکَند و این عبارتی که به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) منسوب است که "الاسلام قیَّد الفتک" یا "الایمان قیَّد الفتک، و لا یفتک مؤمن"، یعنی اسلام و ایمان فتک بر شبی خونرم از بین بردند، دیگر ترور را از بین بردند، مقید کردند یعنی در بند کردند، و هیچ مومنی نباید ترور بکند، می‌فرمودند که این را فقط مسلم به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) منسوب کرده و حالا سندش دچار مشکل هست و بعد تمسک کرده بودند به ترورهای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از جمله این ترور عصماء بنت مروان، و گفته بودند تا اینجا پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به بحث پیشبرد اهدافش مقید است که اگر یک خانمی به این صورت مزاحم بشود، به این صورت کشته بشود که پس از این فرمایش یکی از خانم‌هایی که نمی‌خواهم اسمش را بیاورم در آمریکا هست و خیلی چندش‌آور تبلیغ می‌کند علیه جمهوری اسلامی، این را به خودش گرفته بود و گفته بود اینها دارند زمینه‌سازی می‌کنند که من را ترور بکنند.

خوب ببینیم حالا این داستان وضعیتش چگونه هست؟ ما چگونه این داستان را با آن مواجه می‌شویم؟ آیا می‌پذیریم یا نقد می‌کنیم؟

  1. نقد داستان ترور عصماء بنت مروان:

ما به دلایل مختلف و با شواهد متفاوت ثابت می‌کنیم که این داستان به این صورتی که نقل‌شده نمی‌تواند درست باشد:

  1. اولا: در منابع اندکی آمده، در دو‌تا منبع تاریخی ابن‌هشام و واقدی، و در منابع دیگر تاریخی نیامده. و خوب ما به صرف این دو منبع -گرچه تاریخی هم باشند- نمی‌توانیم چنین چیزی را که با اصول و مبانی ما مخالف است، بپذیریم. اسناد درست و حسابی هم ندارد، و این طور هم نیست که حالا هر چی در منابع تاریخی آمده باشد ما آن‌ها را بپذیریم، ما باید تحلیل کنیم، اسناد مختلف را ببینیم، شواهد مختلف را ببینیم، اسناد بالا دستی را هم ببینیم، ببینیم که قابل قبول هست یا نه.
  2. اما برویم سراغ راوی اصلی یعنی عمیر بن عدی: عمیر بن عدی همان طور که گفتم از قبیله خزرج است، این داستان هم تنها خودش نقل کرده و بوی این می‌آید که دارد فضیلت‌سازی می‌کند برای خودش، گرچه با این فضیلت‌سازی برای خودش بخواهد چهره‌ی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را خراب بکند، ما از این گونه موارد فراوان داریم که یک کسی فضیلت‌سازی می‌خواهد بکند برای خودش یا قبیلهاش یا طایفه‌اش اما اصول و مبانی مهمتری را زیر سوال می‌برد، اینجا چهره‌ی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) به بدترین وجه مشوش شده، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بلاتشبیه مثل یک فرمانده‌ای که جنایت را تشویق می‌کند معرفی شده، نیروهای آتش به اختیار خودش را گذاشته که یک زنی را با آن وضع فجیع بکشد و بعد ذره‌ای ترحم او را فرا نمی‌گیرد که بچه روی سینه‌ی مادر او را جدا می‌کند میان خانه و در جلوی چشم پنج فرزند -حالا یا چند فرزند، شاید بعضی آن‌ها بزرگ باشند، آن زمان نبوده باشند- سینه‌ی مادر را می‌شکافد و بعد میرود مورد تشویق قرار می‌گیرد.
  3. یک نکته‌ی طلایی را من خدمتتان عرض بکنم: بخش مهمی از تاریخ پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را انصار نقل کردند، اوس و خزرج نقل کردند، در همین بخش باید خیلی دقت کنیم، انصار معصوم نیستند، انصار امین نیستند، انصار دغدغه‌های قبیله‌ای خودشان را دارند، خزرج به نفع خزرج، اوس به نفع اوس، و حتی در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم می‌بینیم که مثلا در همین موارد اگر کعب اشرف را -بر فرض- یکی از اوسیان ترور می‌کند، خزرجیان میگویند ما هم عقب نمانیم بدون این که اذنی از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) داشته باشند میروند -بر فرض- یک کسی دیگری را در مقابل ترور می‌کنند، مثل "ابورافع بن حقیق"، و این رقابت‌ها بوده و خوب پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را هم در عمل انجام شده قرار میدهند، و بعد هم برای فعل خودشان از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) مایه می‌گذارند و روایت را به گونه‌ای نقل می‌کنند که این عمل مورد تایید پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بوده. به هر حال اصلا در علم حدیث ما به این گونه روایت‌هایی که فقط راوی فاعل انجام داده باشد و توش فضیلتی ذکر شده باشد برای خود فاعل و راوی، ما مشکوک ... ، این روایت هم از همین گونه هست که حالا عمیر این را نقل می‌کند، خوب خودش نقل می‌کند من کم‌بینا هستم و کم‌بینایی او هم نقل شده و بعد می‌آید -به اصطلاح- میگوید که من بچه را با دقت مثلا جدا کردم، صحنه را با دقت مثل اینکه می‌بیند، آن هم در شب تاریک، خوب خود این‌ها تناقضات درونی است، شواهد درونی متن است که می‌تواند متن را زیر سوال ببرد.
  4. نکته‌ی دیگر در نقد: ببینید، این‌ها در شهر مدینه هستند، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) هم پس از جنگ بدر -حتی قبل از جنگ بدر هم- مسلط بر شهر است و با گروه‌های مخالف خودش هم -مثل یهودیان- پیمان بسته، این‌ها هم جزو یکی از قبایل اوس و خزرج هستند، جزو یهودیان هم نیستند، و اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بخواهد این چنین به صورت مخفیانه دستور ترور شهروند خودش را بدهد، این نشانه‌ی -به اصطلاح- حقارت یک فرمانده هست، آن هم در مقابل یک زن، و نشانه‌ی اقتدار نیست، نشانه‌ی بزرگی نیست.
  5. باز ادامه می‌دهم یعنی دلیل دیگر، شاهد دیگر: که اگر چنین اتفاقی افتاده بود پیامد داشت، استناد داشت، همین هندی که میگویم می‌توانست در اشعار خودش به این استناد کند، می‌توانست هم چهره‌ی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را ملکوک کنند، از بین ببرند، آلوده کنند، یهودی‌ها می‌توانستند در اشعارشان بیاورند، کعب اشرف در اشعارش بیاورد و مخالفان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) اصلا منتظر چنین چیزی بودند که با آن آبروی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را ببرند، درحالی که ما می‌بینیم هیچگاه هیچ استنادی به این فعل  -این چنین جنایتکارانه- در زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) برای آلوده کردن چهره‌ی رسول‌خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نشده، هیچ موردی ما نداریم. ببینید این یک بحث روش‌شناسی خیلی خیلی مهمی است حادثه‌ای به این مهمی اتفاق افتاده، همه از کنارش رد شدند، حتی دشمنان از آن سو استفاده و بهره‌برداری نکردند، ما به هر حال تا سال هشتم دشمنان فعال داریم که کار رسانه‌ای هم می‌کردند، اگر چنین چیزی بود طبیعتا این پخش می‌شد و این‌ها هم به آن استناد می‌کردند، چه قریش، چه عرب‌ها، عرب‌های بادیه‌نشین و چه یهودیان، به خصوص گفتم شخصیت‌هایی مثل هند، لازم بود که روی آن تکیه بکند، حتی در دوران‌های بعد مخالفان اسلام -مثل یهودی‌ها- باز روی این مانور نمی‌دهند. دیگر به هر حال ما در قرن دوم سوم هست که می‌بینیم در این گونه کتاب‌ها -ابن هشام و مغازی- که در منفرداتشان چندان قابل اتکا نیستند، اینها را نقل کردند، این همه سال از کنار این واقعه رد می‌شوند.
  6. نکته‌ی بعدی اینکه این حادثه نتیجه بخش نیست، حالا کجا تاثیرگذاشته؟ ما می‌بینیم باز شاعران به فعالیتهای خودشان ادامه میدهند، کعب اشرف و دیگران، و اصلا ترسی از این حادثه به خودشان راه نمیدهند.
  7. و نکته‌ای که قبلا هم اشاره کردم به هر حال رقابت اوس و خزرج را ما در این گونه موارد از نظر دور نداریم، این را در تاریخ‌نگاری معصوم نپنداریم.
  8. و نکته‌ی بسیار مهم این که در نقد یک حادثه یا در شناعت یک حادثه و تخریب یک حادثه همیشه به دنبال اسرائیلیات نباشیم، لزوما همه‌ی این موارد جعلی ناتاریخی را اسراییلیات و یهودی‌ها جعل نکردند، خیلی‌ از آن هم گل به خودی دوستان است، دوستان -به اصطلاح- خاله خرسه است. بله ممکن است -حالا می‌گویم- یک کسی به زعم خودش بخواهد یک فضیلتی برای پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ثابت بکند، ناخودآگاه رذیلتی را ثابت بکند،  و خودش را بخواهد بالا برود، ناخودآگاه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را پایین بکشد، ما از این دوستان زیاد داریم، کما اینکه در بحث شیعه ما غالیان را می‌بینیم که موارد فراوانی جعل کردند درباره‌ی ائمه (علیهم السلام) که خود ائمه (علیهم السلام) بسیار بسیار ناراحت بودند، این نکته بسیار مهم است که همه چیز را ما می‌خواهیم به یهود و اسرائیلیات و این‌ها نسبت بدهیم و چنینی چیزی لازم نیست، بلکه از سوی دوستان هم ما موارد فراوانی را داریم.
  9. نکته‌ی بعدی قدرت و قوت آن روایتی ا‌ست که عرض کردم "الاسلام قیَّد الفتک" که حاکم است بر این گونه موارد، این در کتاب‌های مختلف شیعه و سنی نقل شده و به آن هم استناد شده، در طول تاریخ افراد مختلفی به این استناد کردند: جناب عباس عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، حضرت فاطمه (سلام الله علیها)، امام علی (علیه السلام)، حتی زبیر در جنگ جمل؛ یک کسی به زبیر گفت که من می‌توانم امام علی (عله السلام) را یواشکی بکشم، زبیر گفت که نه الاسلام قیَّد الفتک، و خوب ما حتی مسلم را می‌بینیم که استناد کرده، و گفته شده حتی معاویه هم به او استناد کرده، معاویه یک جلسه‌ای رفت پیش عایشه و عایشه گفت که تو نمی‌ترسی مثلا مردانی را آماده کرده باشم که تو حالا با محافظان اندکی آمدی تو را بکشند، معاویه گفت: نه، نمی‌ترسم؛ چرا که می‌دانم تو مقیّد هستی به این حدیث "الاسلام قیَّد الفتک"، حتی ببینید دوست و دشمن، مخالف و موافق، منفی و مثبت این را تلقی به قبول کردند، این تاریخ انگاره‌ای ما بحث می‌کنیم و بعد حالا بیاییم از یک طرف بگوییم خود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) چنین فرموده و الآن خودش هم چنین دستوری میدهد، اگر چنین بود اصلا متذکر این تناقض قول و عمل می‌شدند، و سؤال برانگیز بود، همان وقت سؤال می‌کردند که شما که فرمودید "الاسلام قیَّد الفتک" این چه می‌شود؟ و ما می‌بینیم که نه چنین سؤالی ایجاد نشده، و این نشان‌دهنده‌ی حاکمیت این "الاسلام قیَّد الفتک" است.

حالا با همین نوع دلایلی که عرض می‌کنیم می‌توانیم موارد دیگری که ترور هست و ترور شهروندان هست به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت داده شده، آن‌ها را هم نقد بکنیم، مثل مثلا "ابو‌عفک"، خوب این‌ها با توجیهاتی هم که شده باز قابل ترمیم نیست، مثلا گفته شده که ایشان سابّ‌النبی است، خوب مگر در آن زمان اکثر مشرکان، اکثر یهودیان، این‌ها سابّ‌النبی بودند، خوب پس همه واجب‌القتل هستند؟! سابّ‌النبی به این صورتی که حالا حکم آن‌ها می‌گوییم اینها بعدا پدید آمد و ما کمتر مشاهده می‌کنیم که در زمان خود پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) کسی را فقط و فقط به صرف سابّ‌النبی بودن بخواهند بکشند، و حالا یا اینکه حکم فقهیش را داشته باشیم، در قرآن یا در سنت نبوی، نه ما چنین چیزی را نداریم، به خصوص الآن که ما سال دوم هستیم، جنگ بدر، دیگر این‌ها به این صورت تثبیت نشده بود، پس این توجیه بردار هم نیست.

  1. اما نکته‌ی مهم که مهم‌تر از همه‌ی این نکاتی هست که من عرض کردم این است که در این گونه موارد تاریخی چنین مشوش ما نباید اصول بالا‌دستی ما را از دست بدهیم، ما باید ببینیم قرآن چی می‌فرماید؟ سنت چه می‌فرماید؟ کلام قطعی ما چیست؟ آن شخصیتی که از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ما در قرآن سراغ داریم، در سنت و سیره سراغ داریم و در کلام سراغ داریم به هیچ وجه چنین اموری به او نمی‌چسبد. ببینید آیات قرآن: {فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللَّهِ لِنتَ لَهُمْ} تو آدم -به اصطلاح- لینی هستی، در آیه دیگر تو أذن هستید [{قُلْ أُذُنُ خَیْرٍ لَّکُمْ}]، تو رحمة للعالمین هستی [{وَمَا أَرْسَلْنَاکَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ}]، یا مثلا زیاد خودت را به زحمت نینداز که حالا حتما همه هدایت بشوند، خدا هرکی را بخواهد هدایت می‌کند [{لَّیْسَ عَلَیْکَ هُدَاهُمْ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ یَهْدِی مَن یَشَاءُ}]، {مَا أَنزَلْنَا عَلَیْکَ الْقُرْآنَ لِتَشْقَىٰ}، یا {عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَا عَنِتُّمْ}، بعد چنین پیامبری که مظهر رحمت الهی است بیاید در مقابل یک زن حقیر ناتوان چنین دستوری بدهد که پشتیبانی هم ندارد، حتی در تاریخ نیامده که حالا شوهرش -ظاهرا یزید بن زید خطمی یا زید بن یزید خطمی- اصلا شوهرش هم از او حمایت نکرده، فرزندانشان از او حمایت نکردند، چنین زن ناتوانی را ما با چنین شدت بخواهیم بکشیم و مورد تایید پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) باشد، این اصلا با این فضا قابل جمع نیست، و در چنین مواردی هر موردی شما دیدید که به گونه‌ای اخلاق عالی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) زیر سوال می‌رود حتما باید با این آیه {وَإِنَّکَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِیمٍ} به عنوان سنجه این آیه را ملاک قرار بدهید، و این داستان‌ها را نقد بکنید، اینها اصلا با این آیات با این شخصیت سازگار نیست، هر چیزی که نشان‌دهنده‌ی نوعی کج کژی در اخلاق پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بود با آن آیه {وَإِنَّکَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِیمٍ} نقد میشود و از بین میرود. حالا اینکه ما میگوییم که حدیث مخالف با قرآن را بزنید به دیوار؛ زخرف باطل است، گزاره‌ی تاریخی مخالف با قرآن هم همین طور، گرچه شخص ادعا کند که من خودم در آن جریان بودم، گزاره تاریخی مهم‌تر، هر چیزی که چهره‌ی این بزرگان را ملکوک می‌کند، با قرآن با فضای قران، با فضای سنت و سیره مخالف است، ما این‌ها را موظف هستیم که بزنیم به دیوار و آن‌ها را واقعی و تاریخی و نشان‌دهنده یک واقعیت تلقی نکنیم. در موارد دیگر هم که این گونه پیش بیاید ما از سنت و سیره‌ی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) استفاده می‌کنیم و اینها را نقد می‌کنیم.
  1. نتیجه‌ی نقد داستان ترور عصماء بنت مروان:

خوب حالا نتیجه چیست؟

ببینید ما می‌توانیم از فضای تاریخ به دست بیاریم که:

  1. یک همچین خانمی بوده، وجود این خانم را ما نفی نمی‌کنیم.
  2.  وجود فعالیت‌های رسانه‌ای این خانم را هم ما نفی نمی‌کنیم، و برخی از اشعارش حتی تاکنون هم مانده است.

این هم دو نکته است.

  1. نکته‌ی دیگر اینکه تاثیرگذاری او را هم نفی نمی‌کنیم که حتی می‌توانیم -به اصطلاح- آن عدم اظهار اسلام بنی‌خطمه را هم به گونه‌ای قبول بکنیم.
  2. و کشته شدنش را هم نفی نمی‌کنیم، حتی ممکن است کشته شدنش کنار بچه‌هایش را هم نفی نکنیم، اما همه‌ی اینها را ما نسبتش با پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نفی می‌کنیم، این آقای عمیر بن عدی شاید مثلا دیده باشد کارش خیلی زشت است، آمده این را به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نسبت داده، شاید مثلا او را توبیخ کردند یا مثلا سرزنش کردند، این چه کاری بود، در این وضعیت، این‌ها، و برای خودش حدیث ساخته، از فرمایشات پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)  برای خودش حدیث ساخته. این حالا یک نیروی آتش به اختیاری بوده بدون اجازه‌ی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) این کار را کرده، ما آن فرمایش پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را هم شاید نتوانیم قبول کنیم که آیا کسی نیست که انتقام مرا از دختر مروان بگیرد، اگر هم بخواهیم قبول بکنیم لزوما دلالت بر کشته شدن نیست؛ مثلا بروید او را به گونه‌ای آرام کنید، مثل آن داستانی که یک کسی آمد به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فحاشی کرد و پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود اقطعوا لسانه، یکی از صحابه خنجر به دست گرفته بود که برود زبان او را قطع کند، امام علی (علیه السلام) ظاهرا یک صله‌ای، هدیه‌ای، درهمی به او داد و زبانش قطع شد، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)  هم اشاره کرد که منظور من این بود، حالا نه که من گفته باشم حالا شما کلاه بیارید، شما برید سر را با کلاه بیارید، آن هم به این صورت فجیع، ممکن است حالا این گونه توجیهات را هم ما بکنیم، اما آن چی که هست -حالا چه ما بتوانیم توجیه کنیم، چه نتوانیم توجیه کنیم- اصول مسلم ما، قرآن ما، شخصیت‌شناسی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ما، سنت ما، اخلاق اسلامی ما، مبانی قطعی ما، هیچگاه به ما اجازه نمیدهد که چنین فعلی را ما منسوب به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بکنیم، چه قبل، چه بعد.
  3. نکته‌ی مهمی هم که در داستان باز می‌توانیم بپذیریم این است که خون این خانم هدر رفت، یعنی متولی نداشت، اگر متولی می‌داشت می‌توانستند ادعای قصاص بکنند، عمیر هم که خودش را معرفی کرده بود، و بیایند پیش پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) شکایت بکنند، هیچ کس متولی نشد، حتی میگویم شوهرش یا بچه‌هایش یا وقتی بچه‌هایش هم بزرگ شدند هیچگاه ادعایی علیه عمیر نداشتند، و این دلیل بر این که این مسکوت مانده در طول تاریخ که چرا این به صورت دعوا مطرح نشد، بله ممکن است همه کس از این خانم در عذاب بودند، از اشعارش در عذاب بودند، و همه هم منتظر بودند یک گونه‌ای از بین برود، و حالا بخواهند بیایند این را نسبت به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بدهند، این جای سوال هست.

خوب علاوه بر اینکه زشتی چنین عملی به دوش عمیر هست، به دوش بنی‌خطمه هست، خوب ممکن است به دوش آن خزرج یا اوسی که این بنی‌خطمه به آن منسوب هستند؛ چون حالا هر دو گفته شده این هم باشد، و به هر حال همه دست به دست هم بدهند که ننگ این فعل را از خودشان دفن کنند یا اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را هم شریک خودشان بکنند، و در تاریخ ماندگار نشود که بله این‌ها بودند که این گونه یک زن بی‌پناه را وحشیانه کشتند، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را هم شریک جرم خودشان بکنند.

ببینید ما با این نگاه کمتر به تاریخ نگاه کردیم، حالا فکر کردیم چون اوس و خزرج انصاری هستند خوشبینانه با آن‌ها باید رفتار بکنیم، نه از این موارد که اینها به نفع خودشان موارد این چنین را در تاریخ جا بدهند فراوان است، کما این که می‌بینیم همین اوس و خزرج نسبت به برخی از حوادثی که بسیار برای شیعه و امامیه و این‌ها راهگشاست این‌ها ساکت هستند، مثل جریان غدیر، خوب این‌ها نقل نمی‌کنند، در منابع اولیه قولی از این‌ها نیست.

بنابراین به این وسیله ما این داستان را از دامن پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نفی می‌کنیم، انتسابش را به حضرت (صلی الله علیه و آله و سلم) نفی می‌کنیم، دلایل ما هم قوی هست، اصول قوی: قرآنی، سنتی، روایی و همچنین تاریخی است. ما اینجا هم نقدهای تاریخی داشتیم، هم نقدهای قرآنی داشتیم، هم نقدهای سنتی داشتیم و کلیاتی که حاکم هستند بر چنین مواردی که خودشان لرزان هستند و قوتی ندارند و به نظر میرسد که با اهداف خاصی جعل شدند، حالا هر چند از یهود نباشد، از اسرائیلیات نباشد، از دوستان باشد، ما این‌ها را نمی‌توانیم قبول بکنیم.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

مهدی نورمحمدی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی