همین جا عرض کنم که آن 10 جلسهی گذشته که ما داشتیم من تصورم این بود که در هر جلسه حدود 20 موضوع ارائه داده میشود که خوب بعضی از آن صریح است مثلا میگویم این موضوع خوب است، و بعضی از آن هم قابل اصطیاد هست از مطالبی که گفته میشود، یعنی اگر کسی با دقت به جلسات گذشته نگاه بکند و موضوعات را استخراج بکند در این 10 جلسه ما حدود 200 موضوع ارائه دادیم که خوب با نظام موضوعاتمان سازگار است. خوشحال شدم شنیدم که برخی از خواهران دنبال اصطیاد این موضوعات هستند، اگر چنین بشود، میشود آنها را بعد مستقلا در قالب فایل ارائه داد.
نکتهی دیگر که میخواهم عرض بکنم این که کمک کنید به بنده و اجازه ندهید که من متکلم وحده باشم، و اگر دوستانی در موضوعی کار کردند ما میتوانیم تریبون به ایشان بدهیم که یک جلسه دربارهی این موضوع کار بکنند.
و باز نکتهای که در طی این جلسات به آن برخورد کردیم این که برخی از خواهران و برادران در یک موضوعی مقاله دارند، موضوع مربوط به روش یا رویکرد یا قالب زنانه در تاریخ مقاله دارند، و به مناسبت ما از ایشان خواهش میکنیم که مقالاتشان را بگذارند یا موضوع پایاننامه و رساله ایشان معرفی کنند، ولی خوب است که خود دوستان هم فعالانه در این زمینه اقدام بکنند و خودشان پیش قدم بشوند.
رویکرد علمی
اما رویکرد بعدی که واردش میشویم «رویکرد علمی» است، و رویکرد بسیار بسیار مهمی است؛ چون که جهان و نظام خلقت و همه چیز روی علم میچرخد، و خوب ممکن است گفته بشود که بیشترین سهم را در عرصهی علم مردان دارند و زنان سهم اندکی دارند، خوب این واقعیت است، یک واقعیت مسلمی است، واقعا اگر از نظر آمار در طول تاریخ یک مقایسهای داشته باشیم بین زنان و مردان، آثار زنان، آثار مردان، علومی که زنان وارد شدند، علومی که مردان وارد شدند، و نقش این دو در تمدن بشری، خوب طبیعتا آمارها وشاخصها به ما میگوید که مردان نقش بیشتری داشتند.
1- چیستی «رویکرد علمی»:
اما در آغاز بحثی داشته باشیم به چیستی «رویکرد علمی»، رویکرد علمی یعنی این که ما از دریچهی علمی به زنان مسلمان در تاریخ نگاه بکنیم، نه که نگاه ما علمی باشد، یعنی نسبت زنان با علم را ببینیم، و همین طور مثلا چیزهایی که مربوط به این نسبت، مثل شاگردان این زنان، راویان این زنان، و همچنین اساتیدشان، تالیفاتشان و مسایل دیگر.
2- اهمیت «رویکرد علمی»:
جهت دیگر اهمیت این رویکرد این که سرزمین بکری است، و کمتر از برخی از رویکردهای دیگر -مثل رویکرد سیاسی- وارد آن شدند، و باز عرض بکنیم علت دیگر اهمیت این که ما متخصص در این زمینه کم داریم، الآن شما به من بفرمایید مطالعات علمی زنان مسلمان در طول دورهی حضور ما چندتا متخصص داریم که دورههای مختلف را بشناسد؟ زنان مختلف را بشناسد؟ آثار را بشناسد؟ روی اینها مسلط باشد؟ و مسایل دیگری که خواهم گفت.
و نکتهی بعدی به هر حال اگر کسی دنبال گسترش دانش است با مطالعهی متناسب میتواند رشد بیشتری به دانش بدهد، شاید شما صد ساعت در «رویکرد سیاسی» مطالعه کنید؛ چون خیلی کار شده ممکن است مثلا دو صفحه اضافه به دانش بکنید، و به اصطلاح مثلا دیوار دانش را دو میلیمتر جابهجا بکنید، ولی در «رویکرد علمی» با توجه به اینکه دانش هنوز به حد بلوغ خودش نرسیده، شما زودتر به یک قله نزدیک میشوید، تولیداتتان بیشتر در چشم میآید، و بیشتر میتوانید تولید بکنید، و به قولی دیوانهای دانش را تکان بدهید، مثلا اگر دو نفر یکی در «رویکرد سیاسی»، یکی در «رویکرد علمی»، هر دو با توجه به مقدمات صد ساعت وقت بگذارند، آن نکات جدید رویکرد علمی ممکن است مثلا ده صفحه باشد و نکات جدید رویکرد سیاسی یک صفحه [یا] دو صفحه؛ چون پیشینهی زیادی دارد، باید برود ببیند که دانش تا کجا پیشرفته؟ چه مسایلی مطرح شده؟ مسایل جدید چیست؟ اما در رویکرد علمی به مطالعات تاریخی زنان سرزمینهای بکر و مواد که قابل کاشته شدن هستند، فراوان هستند.
3- مباحث مقدماتی: رویکرد علمی، با تاکید بر علوم و مطالعات برون متنی و پیرامونی:
خوب ما یک بحثیهای مقدماتی داریم، حالا نمیدانم به اصل مطلب میرسیم یا نه، علوم را ما در یک تقسیمبندی کلی تقسیم میکنیم به دو نوع: یک علوم متنی، و یک علوم برون متنی که اسم علوم برون متنی را میگذاریم "علوم پیرامونی".
«علوم متنی» علومی که حول مسایل خودش بحث میکند، مثلا فقه یک علم متنی است؛ مسایل مشخصی دارد: کتاب الطهارة، کتاب الصلاة، کتاب الصوم، مسالهی اول، مسالهی دوم، نظرات مختلف، یک متن است و در مسیر خود این متن پیش میرود، یا مثلا فلسفه یا کلام، مثلا از توحید کلام شروع میشود، به صفات خدا، صفات ثبوتی، صفات سلبی، و بعد به مثلا به عدل، حالا اگر عدل را از صفات بدانیم در همان صفات بحث میشود، نبوت و در ادامهی آن امامت و بعد معاد - روز قیامت، اینها متنهای آن است، متنهای مشخصی است، برخی از این متنها در کتابها هم هست که معمولا ما در حوزههای علمیه و حتی دانشگاهها بیشتر با این علوم متنی سروکار داریم، و متخصصان ما بیشتر در عرصهی علوم متنی هستند، و به مرور زمان اندکی به این متون اضافه میشود، به هر متنی، مثلا انقلاب جمهوری اسلامی باعث شد که فقه فربهتر بشود، مسایل حکومتی بیاید، چون نیاز داشتم به آن، یک جهشی بود در فقه شیعه، همچنان که فتوحات جهشی بود در فقه کلی اسلامی که مسایل نوپدیدی جلوه کرد و باعث رشد فقه شد؛ چرا که این مسایل پاسخ میخواست، اینها علوم متنی است. مجتهد شدن در این علوم متنی خیلی راحت است؛ مثلا در درسهای خارج ما میبینیم که بعضی وقتها از پنجتا فقیه یک فرع فقهی را نقل میکنند و تضارب آرایشان بررسی میکنند، بالاخره به یک نظری میرسند، یک نظری از میان این پنجتا فقیه یا بیرون از اینها، یک تلفیقی ترکیبی، و همین طور در اصول، در فقه ما یک کلام مشهوری داریم که میگویند در دروس معمولی فقه فقههای معمولی تا جواهر بیشتر بررسی نمیشد؛ یعنی میرفتند عقب عقب تا جواهر، و این مرحوم آیت الله بروجردی بود که با توجه تسلطی که بر تاریخ فقه داشت و شناختی که نسبت به کتابهای فقهی در طول تاریخ داشت دیرینیه بررسی خودش را به قرون اولیه برد، ما میبینیم که مثلا ایشان دستور داد کتابهای شیخ طوسی را چاپ بکنند، خلاف شیخ طوسی را به آن عنایت فراوانی داشت، و حتی برخی از افراد مامور شدند فتاوی و دیدگاههای افراد پیش از شیخ مفید مانند ابن ابی عقیل عمانی و ابن جنید را بررسی کنند که مرحوم شیخ علی پناه اجتهادی یکی از این افراد بود. خوب این علوم متنی.
اما «علوم و مسایل پیرامونی» این که داخل متن نمیشود، و ما در متن اینها را بررسی نمیکنیم، و بلکه پیرامون این متن میگردد و دربارهی این علم و این متن بحث میکند، حالا یک وقت دربارهی کل علم بحث میکند، یک وقت دربارهی یک متن، و آن متن علم این مباحث را در بر ندارد، شبیه چیزی که ما از آن تعبیر میکنیم به "مبادی تصدیقی"، مبادی علوم دو گونه است:
«مبادی تصوری» یعنی مفاهیمی که در خود این علم بررسی میشود، مثلا در همین مطالعات تاریخی زن مسلمان: خوب زن مسلمان چیست، عصر حضور چیست، مطالعات چیست، مطالعات تاریخی [چیست]، که بعضی وقتها این واژهها هم در بیرون این علم تعریف میشوند، یا مثلا در علم فقه صلاة چیست، طهارت چیست، و تقلید چیست، و این گونه مسایل.
«مبادی تصدیقی» گزارههایی هستند -گزارههای بنیادین- که در بیرون آن علم بررسی میشود، مثلا در علم تاریخ بر فرض "مکاتب تاریخی" در بیرون متون تاریخی بررسی میشود، ولی خوب وقتی ما طبری را میخوانیم میفهمیم که مکتبش چیست، مکتب بغداد، مکتب عراق یا یک مکتب مثلا تلفیقی است، ولی هیچگاه در این علم ما مکاتب تاریخنگاری را تعریف نمیکنیم، ولی برای ما روشن که مکتب تاریخنگاری عثمانی چیست، مثلا میگوییم طبقات ابن سعد تمایل دارد به مکتب عثمانی، یا مکتب طبری چیست، مکتب ابن اثیر چیست، روش اینها چیست، پس مکتب شناسی، روششناسی، روش طبری چیست، روش ابن اثیر چیست، این را میگوییم که علوم پیرامونی، یا بحث جریانشناسی؛ جریانهایی که در یک علم وجود دارد، مثلا در بحث کلام اخباریگری کلامی یا مثلا عقلگرایی کلامی، مکتب قم و مکتب مثلا بغداد، جریانهای مختلفی در یک علم وجود دارد، مثلا نسبت به خود روایات و همین طور مسایل فقهی ما اخبارگری داریم و اصولگری داریم، یا بحث تاریخ یک علم، تاریخ یک علم غیر از خود آن علم است، در خود آن علم بررسی نمیشود، شما هیچ کتاب فقهی را نمیبینی که تاریخ فقه را بررسی کرده باشد، فقه از کجا شروع شد، چگونه شروع شد، چگونه فقه شیعه مستقل شد، در دوران غیبت صغری فقه شیعه چگونه بود، در دوران ائمه (علیهم السلام) چگونه بود، آیا عنصر اجتهاد در دوران ائمه (علیهم السلام) هم بود یا نبود، و همین طور خصوصیات مکاتب فقهی چیست، مدرسهی بغداد چه خصوصیتی داشته، مدرسهی قم و بعد مثلا نجف، حلّه، جبلعامل، اصفهان و بعد قم (قم دوم)، وهر کدام از اینها چه شاخصههایی داشتند، چه تاثیری بر مدارس متاخر داشتند، روی چه مسایلی گفتمان مشترک داشتند از همهی فقیههای مکتب، مثلا شما تقریب را در این مدارس مختلف بررسی کنید، مثلا ببینید که جبلعامل چگونه به مسالهی ارتباطات با اهل سنت میاندیشیده؟ آیا این فرضیه درست است که مکتب شیعه هرگاه در درون خودش بوده مثلا در ارتباطات با اهل سنت سختگیرتر بوده و هرگاه در تعامل با اهل سنت بوده ارتباطات بیشتری داشته؟ مثلا مکتب قم یک مکتب درون خودش بوده، حتی گفتند در قرنهای مثلا سوم چهارم در قم از فرق انحرافی شیعه یافت نمیشده، مثل غالیان، واقفه، فطحیه و اینها، اما مکتب بغداد با انواع نحلههای فکری، کلامی، و عقلی و همین طور فقهی اینها ارتباط داشته، ترابط داشته، بحث میکردند، و همین ترابط باعث میشود مرحوم شیخ طوسی کتاب خلاف را بنویسد، خلاف یعنی فقه مقارن که نظرات مختلف را مینویسد، یا مثلا علامه حلی کتاب تذکرةالفقهاء، تذکرةالفقهاء نظرات عامه هم دارد، اهل سنت را هم دارد، اما مختلفالشیعهی علامهی حلی فقط نظرات درون شیعی را دارد. خوب اینها را ما میگوییم علوم پیرامونی که اینها نقش زیادی در تولید علم دارند، و غرب یکی از علل پیشرفتش این است که به این علوم پیرامونی توجه کرد، ما اگر مثلا به خود علم تاریخ نگاه بکنیم میبینیم بیشترین مسایل و مباحث حول متن است؛ یعنی در خود متن است، تاریخ طبری تاریخ چین و ...، اما حالا ما متخصصانی داشته باشیم در تاریخنگاریها، مکاتب تاریخی، تطبیق دادهها بر این مکاتب تاریخی، ما کم داریم افرادی که به اینگونه مطالب بپردازند، مثلا روششناسی تاریخی، مکاتب تاریخی، مکاتب تاریخی جدید، روش نقد مبانی تاریخی، مثلا ما مبانی تاریخی آقای طبری میخواهیم نقد بکنیم بگوییم مثلا سندی، در سند این گونه است، عقل را دخالت نمیدهد، یا بیاییم مثلا ابن اثیر را بخواهیم نقد بکنیم، یا یک منبع شناسی تاریخی داشته باشیم، این منبع از کجا سرچشمه گرفته، چگونه است، متونش چگونه است، چه گرایشهایی داشته، و این گونه مسایل که علوم پیرامونی هست. حالا این که میگویم "علوم" مسامحه هست؛ ممکن است که مطالعات باشد، به اصطلاح منظور ما از "علوم" هم دانش است، هم زیر دانش، زیر دانش هم نسبی است، مثلا علم فقه یک دانش است، اما فقه زنان زیر دانش است، ممکن است مواد به اندازهی یک دانش هنوز فراهم نشده باشد، روشش مشخص نشده باشد، منابعش هنوز زیاد نشده باشد، و ما این را مطالعات حساب میکنیم یا زیر دانش. معمولا من وقتی اینها را در کلاس روشتحقیق حالا یا روشتحقیق پیشرفته مطرح میکنم و علوم را تقسیم میکنم به متنی و برون متنی یا پیرامونی یک سوال میکنم: میگویم این درسهای خارج که الآن معمول هست درسهای پیرامونی یا درسهای متن؟ خوب شاید تصور بشود چون خارج است، کتاب ندارد و علما میان از بیرون متن یک مسالهای مطرح میکنند و نظرات را میگویند این برون متنی باشد، نه، اینها متنی است، چرا؟ چون مشخص است که شما الآن طبق ترتیب کدام کتاب را باید بخوانی، از کدام مسایلش شروع کنید، حول این مساله دارید بحث میکنید و لو این که این مساله را نقد بکنید این نقد باز نقد متنی است؛ خارجهای ما باز علوم متنی است، روشی نیست، تاریخی نیست، نقدی نیست، جریان شناسانه ما بررسی نمیکنیم، تاریخ علم را بررسی نمیکنیم، مکتب شناسی نمیکنیم، و خوب شما میبینید مثلا در یک زمان دهها درس خارج هست و به همین شیوه این درسها را ادامه میدهند، حالا تک و توکی ممکن است پیدا بشود که به این مبادی تصدیقی هم بپردازد که باز ما در این زمینه در همهی علومی که بررسی میکنیم -به اصطلاح- پیشرفت چندانی نداشتیم، حتی گفتم در عین تاریخ خودمان با این که خیلی وقتها وابسته به متن نیستیم ولی هنوز در علوم پیرامونیش پیشرفت نکردیم، یک نسبت معقول میان دروس متنی و دروس پیرامونی گفتهاند که بیست به هشتاد است؛ یعنی 80% دروس متنی یا متن و 20% حول متن که حالا مثلا این کتابی که من میخوانم روشش چیست، از چه کسی تاثیر پذیرفته، روی چه کسانی تاثیر گذاشته، مبانیش چطوری میشود نقد کرد، از کدام جریان نشات گرفته، و این گونه مسایل، الآن ما که خودمان طلبه بودیم و درس میخواندیم با این مواجه بودیم که استاد یک دفعه وارد متن میشد، مثلا کتاب سیوطی، خوب آقا این سیوطی کیست، چه قرنی بوده، چه کتابهایی دارد، چه جایگاه علمی دارد، چه جایگاه اجتماعی دارد، علما دربارش چه میگویند، اصلا نمیشناخت، بعد یک کم پیش میرفیتم میبینیم یک اسم دیگر پیش آمد "ابن مالک"، ابن مالک کیست، الفیه چیست، الفیهی او کی نوشته، مثلا آیا نزدیکی مکانی سیوطی و ابن مالک سهمی داشته در این که سیوطی این شرح را بنویسد، یا از این گونه مسایل، باز میرفتیم معالم، نمیدانستیم چیست مثلا، باز همین طور اصولفقه مظفر که جدید آمده بود مثلا بعد از 20 سال شاید ما هم اکنون داریم یک اطلاعاتی از مرحوم مظفر، مبانی فکریش، تاثیرپذیریش، تاثیرگذاریش، اینها آشنا میشویم، مثلا کلیهای که بنا کرد، کلیهی آداب العلوم یا منتدی النشر، از اینها تازه داریم اطلاع پیدا میکنیم.
4- تحقیقات و آثار در مورد مطالعات زنان با «رویکرد علمی»
اما برویم سراغ بحث خودمان در مورد مطالعات زنان به خصوص با «رویکرد علمی» ما بیشترین دادههایی که داریم، بیشترین آثاری که داریم، تحقیقاتی که داریم، بیشتر متنی است. مثلا زنان مفسر، زنان محدث، یا مثلا زنان اهل بیت (علیهم السلام)، میراث علمی حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) صحیفه، مصحف، یا در روایات ما مثلا کتابهایی به ایشان نسبت داده شده، جامعه، جبر، و میراث علمیش کتاب فاطمه و همین طور روایاتی که از آن حضرت دارد، و خوب ما میبینیم که مسندهایی در این باره نوشته شده، مثل مسند فاطمهی سیوطی و مسندهای دیگر، یا مثلا دربارهی اممسلمه گفته شده 378 حدیث در منابع -چه شیعی، چه سنی- از او نقل شده، و دربارهی عایشه که گفتند از هفت روای مکثر؛ یعنی خیلی نقل میکند بیش از هزارتا که 2210 در منابعشان حدیث به ایشان نسبت داده شده که بیشتر این احادیث هم فقهی است، حتی گفته شده که ربع شریعت -شریعت اهل سنت- بر پایهی احادیث عایشه استوار شده، خوب اینها متنی است، یا مثلا زنان راوی اهل بیت (علیه السلام)، روایات حضرت زینب (سلام الله علیها)، کنیزان راوی از اهل بیت (علیه السلام)، کنیزانی که در خانههای اهل بیت (علیه السلام) بودند و علوم آموزی میکردند، اینها به اصطلاح متنی است.
و چه مقاله چه کتاب در این زمینه ما به اندازهی کافی داریم یا به اندازهای داریم که بشود روی آن اعتنا کرد، مثلا در میان اهل سنت دربارهی صحابیات ما «موسوعة حیاة الصحابیات» داریم که محمد سعید مُبیض نوشته و 1524 زن صحابی را معرفی کرده، یا «صحابیات حول الرسول»، «حیاة الصحابیات»، و از این گونه کتابها ما داریم و به خصوص اهل سنت هم با توجه به عنایتی که به صحابیات دارند فراوان در این زمینه کار کردند، و همین طور دربارهی زنان دیگر، الاسلام والمرأة، از این گونه مسایل، از این گونه کتابها زیاد دارند، به خصوص که این حرکت کشورهای عربی اهل سنت دربارهی زنان زودتر از ایران بود و تنوع زیادتری هم دارد، در مصر، عربستان، باکستان، اینها کتابهای فراوان تاریخی نوشته شده درباره زنانی که در علوم مختلف بودند، حالا علوم اسلامی و علوم غیر اسلامی که به آنها إنشاءالله خواهیم پرداخت.
مقالاتی هم داریم حالا دوست گرامی ما جناب آقای دکتر حسین عزیزی مقالهی «جایگاه علمی زنان در تاریخ نگاری اسلامی» را دارد، جناب آقای داوود الهامی «علم آموزی زن از دیدگاه اسلام» را دارد، و همین طور خانم دکتر سهیلا جلالی «درخشش زنان مسلمان در عرصهی علم و فرهنگ در صدر اسلام» را دارد، خود بنده هم «آموزش زنان در صدر اسلام» در دو مقاله دارم، در دو شماره، که مسایل مختلف را در رابطه با زنان بررسی کردم.
5- گونهشناسی علومی که زنان مسلمان در آنها وارد شدند:
خوب اما ببینیم که با یک بارش فکری ما چگونه چه نوع تحقیقاتی را میتوانیم دربارهی رویکرد علمی به مطالعات زنان داشته باشیم، مثلا اشاره کردم نسبتی که با یک علم دارند، تالیفات علمی که دارند، شاگردانی که دارند، اساتیدی که دارند، اینها را عرض کردم، اما مسایل دیگری که میتوانیم داشته باشیم گونهشناسی علومی که در آنها وارد شدند، مثلا در علوم اسلامی مثل فقه، حدیث، کلام، رجال بیشتر وارد شدند یا در علوم غیراسلامی مثل طب، شعر، ادبیات، و یا غنا، خوب بالاخره رقص و غنا و اینها هم یک علم است برای خودش، روش دارد، آموزش داده میشود، استاد دارد، کتاب دارد، یا حتی ممکن است کسی بیاید بگوید که زنان در شبهعلمها هم نقش داشتند، شبهعلمها مثل سحر و طلسمات و اینها.
خوب این هم یک بحثی است که در چه علوم اینها ورود پیدا کردند، و چقدر، نقش زمان، نقش زمان را بررسی کنیم، مثلا زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله) چگونه بوده، و زمانهای بعد چگونه بوده، به خصوص در زمان مثلا عمر وضع تحصیل و علم آموزی و تاثیر در علم زنان چگونه بوده، حالا با آن سیاست منع تدوین حدیثش، چه مرد چه زن، و دیدگاه خاصی که عمدتا هم دیدگاه مثبتی نبوده ایشان نسبت به زن داشته، میگویند که به جوری خشن بوده که زنها دوستش نداشتند مثلا، حتی روایاتی از خشونتش در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله) هم نقل شده، اهل سنت هم روایاتی ساختند که مثلا جایگاه عمر چیست در نزد خداوند که بعضی وقتها میروند به این سمت این که جایگاه او از پیامبر (صلی الله علیه و آله) هم بیشتر بدانند یا نزدیک پیامبر (صلی الله علیه و آله) بدانند، اهل سنت یک اصطلاحی دارند "موافقات عمر"، یعنی چیست؟ میگویند یک چیزهایی عمر فکر میکرد که خوب باشد و اتفاقا چقدر وقت بعدش مثلا وحی نازل میشود، حالا یا وحی کتابی که قرآن جا داده میشد یا وحی بیانی که فقط به پیامبر (صلی الله علیه و آله) گفته میشد، مثلا میگویند که عمر در نظرش بود که ای کاش ما یک اذانی با کلمات داشتیم بعضی از کلمات هم در ذهنش بود و اتفاقا به پیامبر (صلی الله علیه و آله) نازل شد که بله شما چنین کاری بکن، و همین طور زمان امویان مثلا ببینید در زمان امویان چه نوع علمی رشد میکند، علم غنا، و همین طور زمانهای بعدی به واسطهی اهدافی که داشتند مردم مدینه را میخواستند مشغول کنند و مردم شهرهای دیگر و خودشان حکومت کنند، یکی از مراکز اصلی این غنا مدینه بوده که یک زمانی حرم نبوی بوده، و گفته شده که توجه امام به دعا و انشای دعا یک عکسالعملی بوده درمقابل این علم غنایی که در مدینه رشد پیدا میکرده، اگر یک خانم مغنیه مثلا در مدینه میآمد استقبال وسیعی از او میشده، نقش زمان. نقش مکان، نقش جغرافیا، مثلا سرزمینهایی که نزدیک ایران است آیا زنان روی علوم خاصی را کار میکردند، یا مثلا اندلس، مصر، یمن، این خیلی بحث مهمی میتواند باشد.
و همین طور نقش دولتها، مثلا حالا فرض کنید دولت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) خوب خیلی نقش داشته، و دولت اموی ممکن است مثلا در یک قسمتی نقش کمتری داشته باشد، نقش خانواده، نقش خاندان، مثلا خاندان اهل بیت (علیهم السلام)، خاندان ائمه (علیهم السلام)، خوب اینها از نظر علم آموزی در چه سطحی قرار داشتند؟ و چقدر اهمیت به علم میدادند؟
یا نقش مذهب، مثلا مذاهبی مثل اهلسنت، معتزله، شیعه، خوارج، تصوف، اینها هر کدامشان نسبت به تعلیم زنان چه نظری داشتند؟ و زنان شاخص در علوم چگونه در اینها پدید میآمدند؟ بودند یا نبودند؟ از همین جا ما میتوانیم یک بحث نسبت سنجی و مطالعات تطبیقی داشته باشیم، مثلا زنان در شیعه در علم حدیث با زنان در اهل سنت در علم حدیث در یک بازهی زمانی، مقایسه کنیم کمیت را، کیفیت را، نوع روایاتی را که نقل میکنند، یا در یک علم دیگر، مثلا زنان شیعه به غنا بیشتر میپرداختند یا زنان اهلسنت که الآن که من الآن دارم این بحثها میکنم در ذهنم فردی از زنان شیعهی متدین سراغ ندارم که به غنا پرداخته باشد و بیشتر زنان شیعه به علوم اسلامی میپرداختند.
6- مبانی دینی مربوط به آموزش زنان:
و یک بحث دیگر، بحث مبانی دینی است، خوب برخیها ممکن است بگویند که مبانی دینی مردانه است، خوب ما قرآن را میبینیم، میبینیم که نه، قرآن اتفاقا نگاه برابری دارد نسبت به علمآموزی زن و مرد، درست است ضمیر مذکر است، اما این ضمیرهای مذکر نشان دهندهی جنسیت نیست، نشان دهندهی انسانیت است، مثلا قرآن وقتی میفرماید {هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَالَّذِینَ لَا یَعْلَمُونَ} سورهی زمر آیه 9، آیا منظور این است که مثلا این قانون در رابطه با زنان فرق میکند؟ یعنی زنهای عالم با زنهای غیر عالم جدا هستند؟ نه، همچنان که در رابطه با {یَا أَیُّهَا النَّاسُ}، {یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا} این خطابات عام است به زنان و مردان، یا وقتی میگوید که {إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ} آیا منظور این است که مؤمنات مثلا اخوات نیستند؟ نه، یا حتی یه کلماتی مثل اولوا الالباب { إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ} آیا این نشاندهندهی این است که فقط مردها لب دارند -عقل عمیقی دارند- یا نه این عام است؟ این مبانی دینی است، و این قرآن است، قرآن تبعیض علمی، تبعیض دربارهی علم ندارد. همینطور روایات، روایات هم باز اگر ضمیر مذکر باشد عام است، مثلا «طَلَبُ اَلْعِلْمِ فَرِیضَةٌ عَلَى کُلِّ مُسْلِمٍ»، حالا در برخی از سندها "مسلمة" هم هست، نیازی هم نبوده "مسلمة" باشد، اصلا بحثی نیست که حالا "مسلمة" اضافه کنیم یا نه، وقتی میگوید که "مسلم" این شامل "مسلمة" هم میشود، مثل جهاد نیست، گفتمانش مثل جهاد نیست که حالا بگوییم جهاد فقط بر مردان واجب است، در این میان ما یک ناآموزههایی داریم، ناآموزهها یعنی چیزهایی که مسلم جعلی و به اسم روایت در جامعهی مسلمانان غالب شده، مثل این روایت منسوب به پیامبر (صلی الله علیه و آله) که «لا تُنزِلوهنَّ الغُرَفَ، ولا تُعلِّموهنَّ الکتابةَ، وعلِّموهنَّ الغَزْلَ، وسورةَ النُّورِ»، پیامبر (صلی الله علیه و آله) خطاب به مسلمانان میگوید که این زنان را روی غرف -غرف یعنی طبقات دوم که الآن مثلا اگر بخواهم تعبیر دقیقی بکنم تراسهای خونهها، تراسهای طبقه دوم که بر کوچه مسلط هستند- [قرار ندهید]، این تحقیر زن است، یعنی مثلا زود تحریک میشوند، به قول امروزیها زود شماره میدهند، ارتباط برقرار میکنند، و به شوهرشان مثلا کراهت پیدا میکنند، از این چیزها، یعنی اینها میخواهند بگویند که طبع زن به گونهای هست که زود از جاده منحرف میشود، اگر روی تراس باشد با این دادههایی که وارد چشمش میشود به راه انحراف، و کتابت هم یادشان ندهید، نوشتن را یادشان ندهید که موجب فسادش میشود، یک وقت نامه مینویسند، زن به دوست پسرشان، حالا اینها یک چیزهایی مسخرهای، و زنان را غَزْل یاد بدهید، غزل یعنی نخریسی، بروند خانه نخریسی کنند، سورهی نور را یادشان بدهید، غزل و سورهی نور، حالا روی سورهی نور -که در رابطه با زنان، و عفاف زنان، حجاب زنان است- تاکید شده، در برخی دیگر از این روایات منسوب آمده که سوره یوسف یادشان ندهید، سورهی یوسف به قول امروزیها یک سورهی منشوری است، و حالا بعضیها میگویم آن قدر تند فکر میکنند که میگویند خدا و پیغمبر (صلی الله علیه و آله) اشتباه کردند که این سوره را این گونه در معرض همگان قرار دادند، باید یک جوری میگفتند که فقط مردها بشنوند و مثلا لذت ببرند، اما نباید به زنان یاد بدهند که باعث انحراف آنها میشود، این گونه روایات در صحاح -صحاح اهل سنت- نیست، در کتابهای درجه دوم اهل سنت مثل مستدرک حاکم و مجمع الزواید هست، و در کتابهای ما هم در کتابهایی مثل جعفریات هست و منسوب به نوفلی و سکونی، یعنی این احتمال فراوان هست که اینها را از اهل سنت وارد ما شده باشد؛ چون نوفلی و سکونی از اهل سنت هستند، روایتشان شیعه نقل میکنند، اهل سنت هم نقل میکنند، ممکن است یک اشتباهی در نقل کرده باشند به جای این که به یک عالم استناد بدهند به امام صادق (علیه السلام) نسبت دادند، برخیها هم نظرشان این است که این گونه روایات در حقیقت روایات منسوب به پیامبر (صلی الله علیه و آله) نیست، اینها روایات عمری است، منسوب به عمر که عمر هم منسوب به پیامبر (صلی الله علیه و آله) نمیکرد، از قول خودش میگفت، دیدگاه خودش بوده، مثلا میگفته "جَنِّبُوهُنَّ الکِّتَابَةَ" پرهیز کنید از این که کتابت به اینها یاد بدهید، نوشتن یاد بدهید، "وَلَا تُسْکِنُوهُنَّ الغُرَفَ" آن غرف -آن طبقه بالایی- اینها را ننشانید، "وَاسْتَعِینُوا عَلَیْهِنَّ بِلَا" هر وقت چیزی از شما میخواهند شما کمک بگیرید از "لا"، "نه"، جواب مثبت به آنها ندهید؛ چرا که پر رو میشوند، "فَإِنَّ نَعَمَ تَضُرُّ بِهِنَّ" نعم به اینها ضرر میزند، یک بار که شما "لا" بگویید دوباره تکرار کردن "لا" بگویید دیگر میروند پی کار خودشان، اما هی "نعم" بگویید پر رو میشوند، کم کم این را میخواهند، آن را میخواهند، اول مثلا به یک انگشتر بدلی راضی هستند، بعد انگشتر نقره میخواهند، بعد انگشتر طلا میخواهند، بعد مثلا روز زن النگو میخواهند، بعد به اصطلاح به مناسبت تولدشان گردنبند میخواهند، و بعد مثلا باز به مناسبت روز ازدواجشان اگر ببینند وضع شما خوب است یک آپارتمان میخواهند، این به اصطلاح یک تصور ناقص از جنس زنان است که حالا ما نمیدانیم واقعا هم عمر چنین چیزی گفته یا نه، ولی خوب به قول بعضیها به اخلاقش میآید، به شخصیتش میآید، به واسطهی آن چیزهای صحیحی که ما در رابطه با این شخصیت شنیدیم میآید، مثلا از طریق تاریخانگاره نگاه بکنیم میبینیم در آن زمان نسبت به زنان یک انسان خشنی بوده، حتی در جریان ازدواج امکلثوم، امکلثوم میترسیده از عمر میگفته که این مرد خشنی است.
خوب این بحثها هست، اینها بحثهای برخی از آن برونمتنی است، و لازم هم هست ما کار کنیم، دهها مقاله میشود دربارهی این بحثها نوشت، و به این وسیله گسترش دانش کرد.
دربارهی این احادیثی که گفتم «لا تُنزِلوهنَّ الغُرَفَ ...» یا آن چیزی که به عمر نسبت داده شده من الآن اینجا بحث نمیکنم، چرا؟ چون در مقالهی خودم[1]، در قسمت دوم مقالهی خودم که برایتان میگذارم با 10 دلیل -دلیلهای سندی و متنی- اینها را نقد کردم، مثلا نقد با اسناد بالا دستی، با قرآن، با روایات دیگر، نقد با سیرهی پیامبر (صلی الله علیه و آله)، تناقض با فعل خود راوی، مثلا برخی از اینها از عایشه نقل شده در حالی که عایشه خودش کتابت میدانسته، یا عینیت بیرونی چیزی خلاف این را نشان میدهد، در زمانهای مختلف ما میبینیم که زنان اعتماد به نفس فراوانی دارند و در علوم مختلف هم وارد میشوند، همهی سورههای قرآن هم میخوانند و کسی نگفته که فلان سوره را نخوانند، و دیدی که جامعه به زنان داشته در همان صدر اول دید عالی ارتقایی بوده، دید سافل این گونهای نبوده که حالا مثلا از کوچکترین تماسی با جامعه ما بر او بترسد، به نظر میرسد که خوب این دید عمری هم در شیعه و هم در سنی گسترش پیدا کرده، بعضی وقتها خرده فرهنگها و فرهنگها هم کمک آن آمدند، مثلا تا قبل از دوران جدید در دورهی قاجاریه ما میبینیم که زن چندان نقشی ندارد؛ چرا چون فرهنگ ایرانی این است که مثلا زن در پستو خانه باشد، بیرون نباشد، ارتباطات نباشد، و به هر حال اینها شاید در طول زمان بر با خرده فرهنگها ممزوج شده باشند، و یک حالتی پدید آورده باشند که زن را از علم دور میکند، و زن را فقط وارد خانه و خانهداری میکند، در حالی که اگر مقتدای زنان در میان شیعه حضرت فاطمهی زهرا (سلام الله علیها) باشد میبینیم که هم یک زن علمی است، میراث تولید میکند، راویان ازش نقل میکنند، حتی راویان مرد از او نقل میکنند، گونههای مختلف روایتی دارد، الآن مسند برای روایاتش تشکیل شده، و همچنین زنان دیگر.
خوب مباحث دیگری ماند که حالا إنشاءالله من اینها را در جلسهی آینده خدمتتان عرض میکنم، و باز هم تکرار میکنم که دست یاری به سوی همهی شماها دراز میکنم إنشاءالله که این مباحث عمیقتر و تحلیلیتر و عریضتر مطرح بشود و به عنوان سرنخهایی برای تحقیقات دیگر باشد، و إنشاءالله در دههی آینده، چند دههی آینده ما شاهد رشد مطالعات تاریخی زنان به خصوص در عرصهی علمی باشیم.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.
[1] آموزش زنان در صدر اسلام - قسمت دوم.