ادامه / 3 - مباحث سیاسی زنان:
بحث ما بحث «رویکرد سیاسی» بود که رویکرد سیاسی را در قسمت منصبی و ساختاری بحث کردیم.
برخی از دوستان در گروه و همینطور در خصوصی مواردی از زنان را نام بردند که در ساختار نقش داشتند مثل ناظر بازار، و دوستان دیگر هم نقد کردند که ناظر بازار و آن امر به معروف و نهی از منکر یک کار خودجوش شاید بوده باشد و نصبی صورت نگرفته، اگر هم نصبی صورت گرفته باشد به صورت یک سمت رسمی برای آن زن نبود، حالا بر فرض هم که بپذیریم ناشی از جربزه و توان آن زن بوده که امر به معروف میکرده و نهی از منکر میکرده و خلیفه هم او را بر این کار تثبیت کرده و منصب ساختاری کلانی نیست، ولی در عین حال اصرار نداریم بر اینکه این گفتهی ما نقض نشود، اگر ثابت بشود که زنان در برخی از ساختارها -و لو خرد- حضور داشتند مشکلی پیش نمیآید؛ چون ما قاعدهی کلی و موجبه کلیه نمیگوییم؛ تابع قرائن، شواهد و استنادات هستیم.
نکتهی دیگر اینکه این زنانی که در جلسهی قبل مثال زدیم، مثل "اَرویٰ" یا "ستّالملک" یا "شجرةالدّر"، اینها زنان عرب مرکزی نیستند، عراق و عربستان و اینها نیستند، یا مثل "اَرویٰ" در جنوب هست، عرب قحطانی هست، در یمن هست و یا ایرانی هستند و یا مثل "شجرةالدّر" کُرد هستند. این هم یک نکتهای که باید به آن توجه کرد که به قول معروف در عرب مرکزی چنین مناصبی جایی ندارد، لا اقل در عصر حضور که بازهی زمانی بحث ما هست.
خوب در همین جا با بحث "ساختاری" خداحافظی میکنیم و میرویم سراغ مباحثی سیاسی رفتاری، یعنی [زنان] در ساختار نقش ندارند اما رفتاری از خود بروز میدهند که آن رفتار سیاسی است.
- بخش رفتار سیاسی:
این رفتار سیاسی را ما میتوانیم به دو قسم تقسیم کنیم: یکی قسم «همسو» و یکی قسم «ناهمسو».
1-2-3- رفتار سیاسی همسو:
منظور از «همسو» این است که زنی در ساختار حکومت به صورت غیر رسمی دخالت میکند در حالی که همسو با آن حکومت است، مثلا در دورهی معاصر مثل "مهدعلیا" یا در دورههای گذشته مثل "خیزران" و همین طور "زبیده" که به واسطهی اینکه همسر خلیفه هستند یا مادر حاکم هستند دخالتهای سیاسی در نصب و عزلها میکنند، این را میگوییم "همسو"، یا مثلا تشجیعی میکنند، کمک میکنند، حالا یا اینکه دخالت میکنند و به هر حال نفوذ دارند.
2-2-3- رفتار سیاسی ناهمسو:
اما «ناهمسو» اینکه نه، علیه حکومت مشروع اقدام میکند که نظر به اهمیت این "ناهمسو" و مباحث اندکی که دارد این را جلو میاندازیم و بحث میکنیم.
در بحث «ناهمسو» ما میتوانیم به دو گونه رفتار ناهمسو توجه بکنیم:
یک گونه "رفتار براندازانه" است، مسلحانه و براندازانه که میخواهد حکومت مشروع مستقر را از بین ببرد و مسلحانه اقدام کرده، و "غیر براندازانه" مثل اینکه رفتاری دارد مثل مثلا که خطبهای میخواند یا اعتراضی میکند علیه حکومت.
1-2-2-3 ناهمسو براندازانه:
اما براندازانه، ما دو تا مثال خیلی واضح در این بازهی زمانی خودمان میتوانیم داشته باشیم که دیگر شاید در طول تاریخ اسلام نتوانیم نمونهی این دو مثال را پیدا کنیم:
- سجاح:
یکی بحث سَجَاح یا سَجَّاح است که در اواخر عمر پیامبر (صلی الله علیه و آله) و بخشی از دورهی بعدی علیه حکومت پیامبر (صلی الله علیه و آله) جنگ مسلحانه راه انداخت و ادعایش این بود که من باید با پیامبر (صلی الله علیه و آله) در وحی شریک باشم، او باید رسمیت من را هم در وحی بپذیرد، خدا به ما دو نفر نازل شده، شبیه ادعایی که مسیلمهی کذاب داشت (جالب است که "مسیلمة" که تاء تانیث دارد مرد است، و "سَجَاح" که هیچ علامت تانیثی در لفظ ندارد خانم هست).
جالب توجه این است که ایشان در قبیلهی بنی تمیم ظهور کرد؛ از این جهت جالب است که قبیله بنیتمیم یک قبیلهی عدنانی هست و ما نمونههای این گونه موارد را در قبایل عدنانی بسیار بسیار کم داریم، و عدهای را دور خودش جمع کرد، جنگهای مختلفی با -به اصطلاح- قبایل همسایه کرد و بعد میخواست رو به مدینه بیاورد که منصرف شد و بعد ملاقاتی با مسیلمهی کذاب داشت که آن هم متنبی بود، ادعای نبوت داشت، و بالاخره این ملاقات که دو نفره و مخفیانه بود به ازدواج این دو انجامید و نزاعشان برطرف شد، و جالب است که مهریهی سجاح هم این بود که نماز صبح و نماز عشا -یعنی اولین نماز از نمازهای پنجگانه و آخرین نماز- از دوش امّتشان برداشته شد، دیگر اینها لازم نیست این دو نماز را بخوانند، جالب اینکه مثل اینکه مسلمان هستند نمازها را قبول دارند که حالا این دو نماز را اینها حذف میکنند.
ما دربارهی سَجَاح و چرایی قیامش و اینکه چگونه تا این مقدار پیشرفت کرد -آن هم در قبیلهای مثل قبیلهی کلان قبیلهی بنی تمیم- اطلاعات بسیار بسیار اندکی داریم، اگر دوستان چیزی در منابع پیدا کردند، مقالهای پیدا کردند میتوانند این جا ارائه بدهند که ما هم استفاده کنیم.
اما به هر حال نشان دهندهی شایستگیهای شخصی ایشان است، توان -حالا- تبلیغاتی یا توان مدیریتی ایشان که در چنین قبیلهای توانسته خودش را این قدر بالا ببرد، یارانی جمع بکند، در حدی که به جنگ قبایل اطراف برود به گونهای که بخواهد با مسیلمه بجنگد و به گونهای که بخواهد به مدینه حمله کند و حکومت پیامبر (صلی الله علیه و آله) را و حکومت بعدی را مثلا منقرض بکند.
این جای مطالعه دارد، مثلا خود ساختار قبیلهی بنیتمیم، شناسایی افرادی که به ایشان پیوستند، قدرت سجعگویی که ایشان داشت و در سبک آیات قرآن اما به صورت سخیف مطالبی را عرضه میکرد، به هر حال نمیشود یه کسی بدون شایستگی و بدون اینکه حالا شرافت چندانی هم داشته باشد تا این حد خودش را بتواند بالا بکشد که یک قیام مسلحانه علیه حکومت مستقر را اداره کند.
بر خلاف مسیلمه که کشته شد در جنگها، اما سجاح ظاهرا رویارویی مستقیم با مسلمانان نداشت و تا سالها بعد از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله) هم زنده بود، گفته شده که در زمان معاویه و مثلا در بصره از دنیا رفت که باز این خود نشانه هوشمندی ایشان است که وقتی میبیند توانایی مقابله با نیروی مسلمانان را ندارد کنار میکشد و جنگ نمیکند و از صحنهی سیاست خودش را دور میکند، بر خلاف شخصیت کلهشقی مثل مسیلمه که خودش را به کشتن میدهد، این یک نمونه که خوب در محیط عربی آن روز جای کار دارد.
- عائشه:
اما نمونهی دوم که بسیار مهم است و شاید مهمترین واقعهی سیاسی باشد که زنان در طول تاریخ اسلام رقم زدند، حرکت عایشه هست.
اگر ما به بررسی شخصیت شناسانه عایشه بپردازیم از همان ابتدا در جوانیش میبینیم که یک شخصیت -به اصطلاح- هوشمند، زیرک و توانمند است. شما در میان زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله) ایشان را مقایسه کنید با زنان دیگر، خوب میبینید که زنان دیگر عمدتا مطیع هستند و اما این خانم مدام با پیامبر (صلی الله علیه و آله) در چالش است، گاهی اعتراض میکند، گاهی در مقابل پیامبر (صلی الله علیه و آله) بایستد که نمونهی واضحش بحث ماریه قبطیه و سورهی تحریم هست که رازی را فاش میکند به گونهی اعتراضآمیز و خوب باعث میشود که پیامبر (صلی الله علیه و آله) مواردی را بر خودش حرام کند که آیهی قرآن میفرماید که {لِمَ تُحَرِّمُ مَا أَحَلَّ اللَّهُ لَکَ} و خوب با ضمیر تثنیه از عایشه و همکار خودش -خانم دیگر- حفصه یاد میکند، و لحن قرآن لحن توبیخی هست نسبت به این دو و اینکه حالا پیامبر (صلی الله علیه و آله) گزینههای مختلفی دارد و شما به خودتان غره نشوید.
خوب این زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله) است، ما در روایات -حالا چه شیعی چه سنی- مواردی از بگو مگوها داریم، حالا جالب است با اینکه ایشان در مهبط وحی هست؛ یعنی کنار پیامبر (صلی الله علیه و آله) زندگی میکند و وحی را درک میکند، بعد از اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله) خبر میدهد که شما این راز را افشا کردید میگوید که {مَنْ أَنبَأَکَ هَٰذَا} کی به تو خبر داد؟ که قرآن میفرماید {نَبَّأَنِیَ الْعَلِیمُ الْخَبِیرُ}، باز هم میبینیم که وقتی آن حسش غلبه میکند آن وحی و آن موارد دیگری که یادش هست، از یادش میرفت.
خوب باز ما میبینیم که تلاش فراوانی در بیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) میکند برای اینکه بعد از پیامبر (صلی الله علیه و آله) پدرش به خلافت برسد، احادیثی را هم از او نقل کردند در مدح پدرش و اینکه افضل الناس بعد النبی (صلی الله علیه و آله) هست. در جریان بیماری پیامبر (صلی الله علیه و آله) هم میبینیم که با اینکه پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمان داده که همه به اردوگاه بروند برای جنگ با رومیان و تحت فرماندهی اسامه مرتب با پدرش در ارتباط است، اخبار را میدهد و تلاش میکند برای به حکومت رسیدن پدرش، حتی در برخی از موارد آمده آن کسی که تشویق میکند پدرش را که به جای پیامبر (صلی الله علیه و آله) نماز بخواند عایشه است، خود این یک موضوع بسیار مهمی هست برای تحقیق، یعنی رفتارهای سیاسی عایشه در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله)، فقط رفتارهای سیاسی اینکه در عرصهی سیاست و حالا چه در عرصهی اینکه پدرش به حکومت برسد و یا اینکه دخالتی داشته باشد در تصمیمات سیاسی پیامبر (صلی الله علیه و آله) ما میتوانیم این بحث را داشته باشیم.
خوب در زمان پدرش کاملا خوشحال است و دخالت مستقیمی ندارد در حالا نصب و عزل و اینها.
در زمان عمر هم خیلی محترم است، عمر خیلی به او احترام میگذارد و حتی وقتی نظام طبقاتی عطا را پیریزی میکند یکی از کسانی که بیشترین مقدار عطا را دریافت میکند عایشه هست، خوب حالا شما تصور بفرمایید مثلا ده هزار درهم یا دوازده هزار درهم سالیانه یک زن تنها میگیرد، خوب این خرجی هم که ندارد، چیکار بکند؟ آن هم با آن روحیات خاص عایشه که به اصطلاح ما "بیشفعال" است و در یک جایی بند نمیشود، طبیعتا خوب این مال هم اضافه میکند بر بیشفعالی ایشان.
اما عثمان طریقی غیر از عمر و ابوبکر دربارهی ایشان پیگرفت؛ چون عثمان خویش و قوم محوری بود، و دیگر به امثال عایشه و اینها گوش نمیداد، حتی عطایش را کم کرد، گفت چه احتیاجی دارید، و از این را کینهی عظیمی از عثمان به دل گرفت که خوب در اوایل ابراز نمیکرد اما در هنگامهی قیامها و شورشها ایشان هم -به اصطلاح- در این آتش میدمید حتی گفته شده که از زبان ایشان "اقْتُلُوا نَعْثَلا فَقَدْ کَفَرَ" این مثلا یهودی دارای فلان ریش را -تیپ ریش- مثلا بکشید که کافر شدند، این یک رفتار سیاسی غیر براندازانه هست؛ یعنی مسلحانه نیست، اما تبلیغات شدیدی علیه عثمان میکند و مردم را میشوراند و میرود به سمت مکه که اگر شورشها به نتیجه رسید -حالا که ایشان آتش را افروخته- تقصیر ایشان نگذارند، تا اینکه وقتی خبر قتل عثمان را میشنود -در میانهی بازگشت به مدینه- خیلی خوشحال میشود، و اما وقتی از جانشین میپرسد -از خلیفهی بعدی میپرسد- و نام امام علی (علیه السلام) را میشنود بسیار بسیار ناراحت میشود (حالا همین جا ما بگوییم که میتوانیم باز یک موضوعی را بحث بکنیم که "نقش عایشه در به حکومت نرسیدن امام علی (علیه السلام) بعد از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله)"، این هم جای کار دارد)، خوب خیلی ناراحت میشود و میگوید من را برگردانید.
و خوب همین طور که میدانید در یک قیام و شورش، شورش" معمولا به حرکت براندازانه علیه حکومت مشروع مستقر گفته میشود، و "قیام" بار مثبت دارد، بیشتر به حرکت براندازانه علیه حکومت نامشروع، مثل مثلا قیام امام حسین علیه السلام که حالا بحث در خود مسلحانه و فرع اینها بحثی که جای خودش شاید به آن برسیم، خوب پس میآید یک قیامی را رهبری میکند که علیه حکومت مشروع امام علی (علیه السلام) هست و برای اولین بار بُغات -باغیان- را اینها در تاریخ اسلام پدید میآورند، خوب گرچه دو مرد -یعنی طلحه و زبیر- در ظاهر رهبری این قیام را به عهده دارند اما آن شخصیت اصلی قیام که دارای کاریزمای فراوانی هست عایشه هست، اینقدر کاریزما دارد که حتی برخی دور شتر عایشه شمشیر میزنند، خودشان را فدایی میکنند، و حتی برخی پشکل شتر را مقدس میدانند که امام علی (علیه السلام) میفرماید شتر را پی کنید، ببینید ما یک زن نداریم اینگونه وارد میدان جنگ بشود با آن شتر زرهی خودش که توصیفات خوبی هم از این شتر شده که چگونه بوده که مثلا تیرها و نیزهها به عایشه اصابت نمیکرده، و این حرکت مسلحانه بالاخره نافرجام میماند.
خوب از یک سو ما شخصیتی با عنوان "امالمؤمنین" را داریم که حالا در میان مردم مقدس هست و از سوی دیگر خود انگیزهها و دواعی چنین شخصیتی را داریم.
به نظر میرسد که شکست این جریان، شکست این شورش، باعث شد که خاطرهی بدی از زنان و حرکتهای مسلحانه آنها در قشر زن باقی بماند و همین طور در قشر جامعه به گونهای که دیگر کسی چنین اقدامی نکند. حالا اینکه امالمؤمنین بود و همسر پیامبر (صلی الله علیه و آله) بود و این جایگاه را داشت، دختر خلیفه بود و خلیفه اول و محبوب نزد عمر و اینها این حرکتش اینگونه خسارت به دنیای اسلام آن زمان زد و اولین جنگ مسلمان با مسلمان را به راه انداخت.
اما از آن سو به نظر میرسد که بیاییم تصور کنیم، حالا گرچه در تاریخ میگویند که شما روی نبودها نمیتوانید تحلیل بکنید، اما حالا تصور کنیم ایشان پیروز میشد اولا در زمان خودش چه مقدار در حکومت دخالت میکرد، خوب ما میبینیم وقتی بین طلحه و زبیر بر سر امامت نماز جماعت اختلاف میشود آن کسی که قول قاطع را میگوید، نظر قاطع را میگوید، عایشه هست که میگوید مثلا محمد پسر طلحه نماز را بخواند، خوب اگر پیروز میشد:
- چه میشد (با توجه به اینکه این دو رهبر مرد هم از خویشان ایشان هستند، از کاریزمای ایشان دارند استفاده میکنند، و عمدهی سربداران هم از نزدیکان ایشان هستند، مثل: فرزند طلحه، فرزند زبیر)؟
- چه پیامدی در خود زمانش داشت؟
- چقدر در حکومت دخالت میکرد؟
- آیا مسیر را میبرد به این سمت که خودش حاکم مستقیم بشود یا اینکه ترجیح میداد در همان پشت پرده حکومت را اداره کند؟
- و اگر پیروز میشد چه پیامدی برای زنان در رفتارهای سیاسی آنها در طول تاریخ میگذاشت؟ در طول تاریخ الگوی زنان میشد و میتوانستند به فعل او تمسک کنند، با توجه به جایگاه دینی که او داشت و با توجه حالا به مسایلی که بعدا پیش آمد، مثل: عدالت صحابه، حجیت فعل صحابه که خوب مسلماً دربارهی چنین شخصیتی به خصوص اگر -لو- پیروز میشد خیلی تاثیرگذار بود، و اصلا در بخشی از تاریخ زنان مسیر عوض میشد؛ چون این شخصیت سیاسیترین زن تاریخ اسلام است، ما در این وزن و حد نداریم و خوب میبینیم که خیلی همان زمان به ایشان احترام میگذاشتند، حتی هنوز هم با وجود این خط بزرگ، این خطای بزرگ، اهل سنت او را قبول دارند و میپذیرند، روایاتش را نقل میکنند.
که خوب همین جا ما تذکر بدهیم که عایشه بعد از این شکست که خیلی هم ناراحت بود و هر وقت یادش میآمد عصبانی میشد، برافروخته میشد، بعد از این شکست رو به کار فرهنگی آورد و شروع کرد با توجه به موقعیتی که داشته به تعلیم افراد مثل زبیریان، عبدالله می زبیر و دیگران و نقل احادیث به گونهای که در مسندهای اهل سنت تا پنج هزار حدیث برای او نقل کردند که خوب هم از نظر محدثان به صورت کلی و هم از نظر محدثان زن در ردههای اول قرار دارد، کسی به اندازهی ایشان حدیث نقل نکرده به خصوص در طایفهی زنان.
و باز میبینیم که وقتی در یک جنگ با آن وضعیت شکست میخورد با تیزهوشی خودش فاز را عوض میکند، ریل را عوض میکند و شخصیت خودش را بازسازی میکند و آن احترام لازم را باز در جامعهی اسلامی به دست میآورد، خیلیها افتخار میکنند که حدیث از عایشه نقل میکنند، به صورت مستقیم از همسر پیامبر (صلی الله علیه و آله) که همدم پیامبر (صلی الله علیه و آله) بوده و به صورت مستقیم برای آنها نقل میکرد، اگر شما شاگردهای روایی ایشان را نگاه بکنید به تعداد فراوانی حتی در میان بزرگان اهل سنت مثل مثلا جابر بن عبدالله انصاری برخورد میکنید.
به هر حال میخواهم این را بگویم که حالا علیرغم توبیخاتی که ما نسبت به ایشان داریم که چرا در مقابل حکومت مشروع امام علی (علیه السلام) ایستاد و آن جنگ را راه انداخت و خونها به گردن ایشان هست، اما از نظر تاریخی خوب تواناییهای ایشان را نباید از نظر دور بداریم، چه تواناییهای سیاسی و چه تواناییهای فرهنگی، حتی به نظر میرسد که تواناییهای اقتصادی هم داشته با آن درآمد کلانی که داشته، اما تاریخ تقریبا از عملکرد اقتصادی ایشان ساکت است؛ شاید چون عملکرد سیاسی و فرهنگی او خیلی مهم بوده، بقیهی عرصهها را تحتالشعاع خودش قرار داده.
و خوب است در اینجا باز یک بحثی داشته باشیم روی عنوان "امالمؤمنین" که این چه عنوانی است؟ آیا یک عنوان فقط فقهی است؛ یعنی حرمت اینکه کسی با او ازدواج بکند یا با دیگر همسران پیامبر (صلی الله علیه و آله) یا یک عنوان تشریفی یا یک عنوان احترامی؟ و آیا این عنوان قابل عزل هست یا نه؟ که اگر این عنوان قابل عزل باشد -یعنی بشود این عنوان را بکنیم از ایشان- خوب ممکن است خیلی از امتیازات خودش را از دست بدهد.
این را برای چی عرض کردم؟ برای این عرض کردم که در برخی از روایات ما که هم سندهایش ضعیف است و هم منابعش ضعیف است و متاخر هم هست یک مسئلهای را عنوان کردند با عنوان: طلاق واگذاری اختیاری طلاق زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله) پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله) به امام علی (علیه السلام)، یعنی در آن روایات گفته شده که پیامبر (صلی الله علیه و آله) در آخرین لحظات وصایایی به امام علی (علیه السلام) داشت و از جملهی وصایا این بود که اگر خطای فاحشی از این زنان سر زد شما میتوانید اینها را طلاق بدهید و زوجیت آنها از من منفک کنید، خوب این امر نامعقولی است، غیر معقولی است که زوجیت یک مسئلهی فقهی است که تا مادام الحیات دو نفر باقی هست، دیگر بعد از حیات این عنوان باقی نیست، کما اینکه مثلا اگر پیامبر (صلی الله علیه و آله) نبود و یک شخص عادی بود یا حتی امام زنانش میشود بعد با آنها ازدواج کرد، معلوم است که زوجیت مادام الحیات است، ولی خوب برخی از شیعیان اصرار دارند روی این گونه روایات که همچنان که عرض کردم روایات غیر معتبر است و منابع هم منابع چندان معتبری نیست و عمدتا هم متاخر هست.
یک پایاننامهای یکی از طلاب رشته حدیث نوشته بود، بنده داور بودم، ایشان میخواست این مسئله را ثابت بکند، خودش روایات را آورده بود، روایات را هم بحث کرده بود، به نتیجه رسیده بود که هم روایات ضعیف است، هم منابع ضعیف است، ولی با این حال تصور میکرد که این یک مسئلهی کلامی است و به هر گونهای، با هر توجیهی، به اصطلاح با هر چسب و سریشی میخواست این مسئله را جا بیندازد، و حالا من قبلا مطالعاتی روی این موضوع داشتم، اما از همین تلاش زاید الوصف ایشان هم متوجه شدم که بله پایههای چنین مسئلهای محکم نیست.
اما برخی آمدن توجیه کردند یا ممکن است در همان روایات هم باشد که امام علی (علیه السلام) میتوانست عایشه را -نه که طلاق بدهد- میتوانست او را از لقب "امالمؤمنین" خلع کند که چنین هم میگویند کرده، یعنی دیگر گفت که قرآن گفته تو "امالمؤمنین" هستی، پیامبر (صلی الله علیه و آله) هم معاملهی "امالمؤمنین" با شما میکرد و من شما را خلع میکنم، شما دیگر "امالمؤمنین" نیستی؛ چون علیه من شورش کردی که باز هم ما چنین مطلبی را در تاریخ نداریم و قابل استناد قوی نیست.
کأنه فضای این روایات این هست که مثل آن "سگهای حَوأَب" پیامبر (صلی الله علیه و آله) پیشبینی میکند که حالا برخی از زنان یا مشخصا عایشه که حالا برخی میگویند سوگلی زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله) بود که البته محققان شیعی مثل مرحوم علامه سید جعفر مرتضی عاملی معتقد هستند که زیباترین زن پیامبر (صلی الله علیه و آله)، عاقلترین زن پیامبر (صلی الله علیه و آله)، و محبوبترین زن پیامبر (صلی الله علیه و آله) ام سلمه بود و باید ما شیعیان روی امسلمه بیشتر مانور بدهیم که هم عملکردش خوب است، همسویانه است در جنگ جمل، در مقابل عایشه هست و هم مواردی که نقل میشود آن عقل و تدبیر ایشان را میرساند، مثل اینکه مثلا در صلح حدیبیه وقتی پیامبر (صلی الله علیه و آله) دستور میدهد که عمره گذاران که قصد عمده کردند سرشان را بتراشند و از احرام دربیاورند، کسی این را اطاعت نمیکند؛ از بس تحمس داشتند و برخی به گونهای تحمس دارند که از خود پیامبر (صلی الله علیه و آله) هم جلو میزدند، و پیامبر (صلی الله علیه و آله) با امسلمه مشورت کرد -یکی از موارد مشورت پیامبر (صلی الله علیه و آله) همین است- که خوب حالا دلالت بر عقل اممسلمه و عاقلانه رفتار کردنش هم هست و امسلمه گفت که شما خودت سرتان را بتراشید و میان جمعیت بروید بقیه طاعت خواهند کرد، این هم خیلی نکتهی جالبی است؛ یعنی "کونُوا دُعَاةَ النَّاسِ بِغَیرِ أَلْسِنَتِکمْ" با عملتان کار را جا بیندازید، و پیامبر (صلی الله علیه و آله) چنین کرد و مردم هم سرشان را تراشیدند، خوب این لسان، لسان پیشگویانه گفتند هست که یکی از زنان من با سوء استفاده از موقعیت من و نسبتی که با من دارد علیه تو قیام میکند، در آن هنگام تو دست بسته نباش، تو میتوانی ایشان را از زوجیت منخلع کنید.
باز من همین جا یک نکتهای را تذکر بدهم در مطالعاتم به آن رسیدم و آن این که باز برخی از گزارشهای شیعی که تحت تاثیر کلام شیعی است برای اینکه نشان بدهند کار عایشه کار بدیعی نبوده، آمدند گفتند که بعد از حضرت موسی (علیه السلام) "صفورا" که همسر حضرت موسی (علیه السلام) بود و دختر شعیب، علیه یوشع (علیه السلام) جنگ به راه انداخت، این هم یک جنگ مسلحانه که باز آن هم منکوب شد، این به نظر ما برای همانندسازی با عایشه هست که بگوییم هر چه در اسلام رخ میدهد تعجب نکنید در امتهای قبلی هم بوده، در حالی که در قرآن ما اگر لسان مدح هم نبینیم نسبت به دختر شعیب، باز لسان، لسان ذم نیست و واقعا اگر چنین بود قرآن متذکر میشد، گرچه از نوع رفتاری که از آغاز دیدن موسی (علیه السلام) دارد و همچنین ازدواجش با حضرت موسی (علیه السلام) و همراهیش، میتوانیم بگوییم که لسان، لسان مدح است، آن حجب و حیای که قرآن اشاره میکند و آن همراهی با موسی (علیه السلام) که حاضر میشود از خانوادهی خودش بکند و با سختیهای حضرت موسی (علیه السلام) آن مهاجرت را بر خودش هموار بکند لسان، لسان مثبتی است، این گونه روایات ضعیف را خیلی راحت ما میتوانیم با سنجهی قرآن رد بکنیم، و در تاریخ هم، در تاریخ یهود، در عهدین، در هیچ کجا ما نداریم که چنین زنی مذموم باشد و چنین اتفاقی افتاده باشد، مثلا ایشان سپاهی ترتیب داده باشد علیه یوشع (علیه السلام)، این فقط در روایات ضعیف ماست و برای همانندسازی است. کار یک مقالهای هم ما به کمک دوستان -یعنی دوستان بیشتر نوشتند- که شاید چاپ بشود إن شاء الله.
اما نکتهی اخیر بحث آیهی قرآن است که خوب آیهی تطهیر است، آیهی جالبی است، آیهی 33 سورهی احزاب که در قسمت انتهایی آن تطهیر است، تطهیر اهل بیت (علیهم السلام) است، اما قسمتهای ابتداییش نوعی عتاب به زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله) به خصوص این جمله که {وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ} خوب این قرن فی بیوتکنّ نشان از چی دارد؟ آیا مخصوص زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله) است یا کلا میتوانیم ما ازش الغای خصوصیت بکنیم و عامگیری نماییم و بگوییم زنان است، خوب عمدتا مخصوص زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله) گرفتند، یعنی در خانههایتان بمانید، این هم میتوانیم بگوییم که یک نوع نهی است، در ضمن سیاسی هم هست، در فعالیتهای سیاسی و حکومتی و اینها چه در زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله) جه بعد از آن دخالتی نداشته باشید، بعضیها اینجوری استظهار کردند، در خانههایتان بمانید. ولی بعضیها آمدند فراتر استنباط کردند، شاید همین هم تاثیر گذاشته باشد در کمرنگ بودن فعالیتهای سیاسی زنان، باز من اینجا یک موضوعی ارائه میدهم: "ارتباط این جملهی{وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ} با کم بودن فعالیتهای سیاسی زنان"، شاید بگوییم از باب «تاریخ انگاره» هم تصور زنان آن زمان با توجه به این آیه و هم تصور علما، فقها، بزرگان، دانشمندان، عموم مردم این بوده که این آیه خطاب به همهی زنان است که آنها را نهی میکند از هر گونه فعالیتی، به خصوص فعالیتهای سیاسی.
برخی که حالا یک نگاه افراطی ممکن نسبت به فعالیتهای زنان -حالا چه اجتماعی، چه سیاسی، چه فعالیتهای دیگر- [داشته باشند] ممکن چنین استفادهی عامی از این آیه کرده باشند که خوب این هم جای بحث دارد، یعنی آیا این آیه یک آیهی سیاسی هست یا یک آیهی صرفاً خانوادگی -و اجتماعی هست فوقش- که زنان در خانههایشان قرار بگیرند یا یک آیهای هست که مخصوص زنان پیامبر (صلی الله علیه و آله) و ما نمیتوانیم به دیگران سرایت بدهیم، این هم باز جای بحث دارد، بحث تاریخی، بحث تفسیری و حتی ممکن بحثی حدیثی و کلامی هم باشد، چند رشتهای هست.
خوب تا اینجا ما پروندهی قسمت «ناهمسوی براندازانه» را میبندیم، و إن شاء الله میرسیم به بحث فعالیتهای «ناهمسوی غیر براندازانه» که إن شاء الله در جلسهی بعد به این بحث خواهیم پرداخت.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.