مفهوم تمدن
تمدن یک واژه مستحدث و جدید است که فارسی زبانان آن را به جای گذاشته اند. گر چه شکل کلمه عربی است و برخی مثل جرجی زیدان تاریخ التمدن الاسلامی را نوشته، اما عرب ها معمولا کمتر این واژه را به کار می برند و به جای آن از الحضاره استفاده می کنند که خاستگاه قرآنی دارد و در برابر بدوی و بیابان نشین است و الحضاره به معنی شهر و کسی که از مزایای فرهنگی و تمدنی بیشتری برخوردار است، قرار می گیرد.
این واژه را به تعاریف مختلفی میهمان کرده اند، چون واژه شیکی است و علوم مختلف و شخصیت های مختلف درصدد تعریف این واژه بوده اند، به گونه ای که گفته اند که هفتصد تعریف برای آن ذکر کرده اند. با علوم مختلفی هم سر و کار دارد ؛ مانند تاریخ، جامعه شناسی، علوم سیاسی، فرهنگ شناسی. حتی شخصیت های علامه ای که به علم خاصی محدود نیستند، این واژه را تعریف کرده اند، مانند علامه جعفری که مشخص نیست این واژه را از دید کدام علم تعریف می کند. همچنین سخنران هایی مانند دکتر شریعتی نیز این واژه را تعریف می کند، چون ما شریعتی را متخصص یک علم خاص نمی دانیم و سخنرانی ها و کتاب هایش نیز انگیزشی است.
با این وجود، از نظر تاریخی چه تعریفی برای تمدن می توانیم داشته باشیم. این را باید گفت که ما دو تمدن داریم یک تمدن خاص که در برابر فرهنگ است و یک تمدن عام که در واقع شامل فرهنگ هم می شود. پس اگر این دو را با هم به کار بردیم هر کدام تعریف خاصی دارند، اما اگر این دو را جدا به کار بردیم می توانند شامل دیگری نیز بشوند که البته این ویژگی بیشتر برای تمدن وجود دارد تا فرهنگ.
تمدن به معنای خاص به دستاوردهای مادی بشر معنا شده است، یعنی دستاوردهایی که قابل ارزیابی و سنجش است که می توانیم به آنها در قالب کمی اشاره کنیم. مثل علوم، تشکیلات، نهادها، مجلس، چه نهادهای اقتصادی، نظامی، سیاسی، مردمی و یا پژوهشی باشد. هر گونه نهاد را می توان ذیل تشکیلات بحث کرد. فنون هم که در واقع همان علوم است که چون بیشتر با مهارت سر و کار دارد، به آن فنون می گویند. عربها هم هنر را که ظرافت دارد و هم صنعت را فنون می گویند. علت جداسازی اینها این بوده که این موارد را یدی و مهارتی می دانستند، اما امروز مشخص شده که اینها علم بوده و مبانی علمی دارند و قابل یادگیری هستند.
این سه مظهر را مظاهر تمدن می دانند. از این سه مظهر بخش علم را با رویکرد علمی جداگانه بررسی می کنیم. به ورود زنان در علوم مختلف خواهیم پرداخت. بحث فنون هم شامل علوم است. اما بخش تشکیلات در بخش های اقتصادی، سیاسی و ... جا می گیرد. بنابراین، تمدن سه مظهر کلان دارد که هر کدام در یکی از آن پنج رویکرد جا می گیرد و خود تمدن عام است و کلان که دیگر نیاز به بررسی جداگانه آن نیست.
اما اگر تمدن را به معنای عام بگیریم، شامل فرهنگ هم می شود. فرهنگ را به معنای دستاوردهای معنوی بشر گرفته اند که البته معنوی به معنای دینی نیست، بلکه مراد این است که قابلیت سنجش کمی نیست و یا وضع تعیینی ندارد، بلکه وضع تعینی دارد، یعنی در طول زمان شکل گرفته است.
نکته: فرهنگ و تمدن را به اقتضای مضاف الیه می توان معنا کرد. مثلا اگر تمدن به اسلامی اضافه شود که به معنای مسلمانان است، شامل دستاوردهای مادی مسلمانان می شود. یا اگر به ما اجازه دهند که به یک مذهب مثلا شیعی اضافه شود، به دستاوردهای مادی شیعیان گفته می شود. یا اگر اجازه بدهند که به کشور و یا قوم اضافه شود، ناظر به دستاوردهای آن کشور یا قوم می شود. همچنانکه اگر فرهنگ به هر قیدی اضافه شود، به تناسب آن خاص خواهد شد. فرهنگ خیلی می تواند ریز شود، مثلا ما تمدن قمی نداریم، اما فرهنگ قمی داریم حتی این فرهنگ را می توان به محلات قم و یا اقوام ساکن در قم ریز شود و حتی می تواند به یک خانواده و یا خاندان محدود شود. اما تمدن به این حد ریز نمی شود.
مظاهر فرهنگ
باورها و عقاید
مثلا دین اسلام و یا عقاید شیعه که در گفتمان شیعی جا می گیرد. کلیه باورها که به آنها گرایش نیز گفته می شود. در اینجا درصدد ارزش گذاری نیستم، بلکه هر چیزی که در عقیده و باور مرتبط باشد، جزو باورها و گرایش ها می باشد. حال می تواند گرایش کلانی باشد مثل اسلام و یا اینکه ریز شود مثل شیعه و یا اینکه خاص تر شود که ریزتر از این بشود. یا مثلا باورهایی که در مکان و قومی وجود داشته باشد، مثل باور به وجود یک فرد و یا یک گزاره تاریخی. مثل امامزاده های محلی که مثلا اگر در یک روستا خدا را نفی کنی، اما اگر در امامزاده آنجا تشکیک کنی، به مشکل برخواهی خورد.
قسمت دوم هنجارها و ارزش ها است که به آن اخلاق می گویند که باب وسیعی در تعریف دارد. یک وقت مظاهر اخلاقی است و یا اینکه خلق و خوی فرد است.
قسمت سوم رفتارهاست که به رفتارهای یک قوم مرتبط می شود که ما آیین ها و رسوم را جزو این بخش می آوریم. این را کنش می نامیم.
اگر تمدن به معنای عام آن به کار رفت شامل شش مظهر می شود: علوم، فنون و تشکیلات در بخش تمدن و گرایش ها، ارزشها و کنش ها در بخش فرهنگ. پس فرهنگ خیلی کلان است که شامل همه چیز می شود و اگر ما به رویکرد تمدنی می پرداختیم باید به یک رویکرد می پرداختم. این رویکرد عمر آن به دو دهه نمی رسد. کسانی هم که این اصطلاح را استفاده می کنند، هنوز به یک گفتمان ثابت پایدار نرسیده اند و من مقالات متعددی را که خوانده ام که رویکرد تمدنی هست که نویسنده برای خودش تعریف کرده است. نمونه: خطبه فدکیه بیانگر چهار مولفه تمدن ساز در سیره اهل بیت علیهم السلام که این مولفه ها را قدرت سیاسی، اقتصادی، معنوی، علمی و عقلانیت تعریف کرده اند که خیلی واسع است. یا پژوهشکده هایی داریم تحت عنوان اسلام تمدنی که مگر اسلام غیر تمدنی هم داریم. بنابراین، این واژه را در جاهای مختلفی استفاده کرده اند.
دیگر اینکه شبحی است و نمی توان آن را مشخصاً مورد اشاره قرار داد. به کسی گفته بودند که این ژله ها را بخور تا قدرت بگیری، گفته بود این خودش لرزان است، چطور می تواند من را نگه دارد. رویکرد تمدنی هم لرزان است و خود را نمی تواند اثبات کند.
نکته دیگر اینکه عینیت آن را نمی توان اثبات کرد. عینیت از سنخ واقعیت است، اما انتزاع از سنخ بافتنی هاست. مانند آن کسی که گفته بود 35 شغل دارد. شخصی پرسیده بود که چطور به اینها می رسید؟ پاسخ داده بود که هیچ کدام از اینها زمین نمی ماند. آن شخص با تعجب پرسیده بود که چطور می توان به این همه شغل رسید؟ پاسخ داده بود که همه اینها در هوا هستند و هیچ گاه به زمین نمی رسند تا به آنها پرداخته شود.
مباحث علمی باید مثل دوی امدادی باشد که وقتی دونده ای صد متر را می دود، چوب را به بعدی بدهد تا صد متر را بدود. اما این مباحث رویکرد تمدنی که اخیراً در رشته تاریخ هم وارد شده، ده سال عمر ندارد. وقتی من مقاله یا رساله ای که در آن رویکرد تمدنی به کار رفته، متوجه نمی شوم که اگر من علاقمند بخواهم ادامه دهم نمی دانم از کجا باید ادامه دهم. مثل حالت میله ای دارند که میله هایی جدا از هم در بیابان نصب می شوند که ارتباطی با هم ندارند و لذا نمی توان به آن امتداد داد. از این رو، با این حال، با وجود که مغزهای فراوانی از کلمه رویکرد تمدنی استفاده کرده اند، هنوز به یک گفتمان مشترک نرسیده ایم و مشخص نیست که این را در کدام علم باید جستجو کرد. برخی این را مربوط به علم تمدن پژوهی می دانند که این هنوز در میان ما شکل نگرفته است. مثلا بحث هایی مثل الهیات تمدنی مشخص نیست که چه ارتباطی با تاریخ و تمدن دارد که البته خود اینها می گویند که ما با تاریخ و تمدن فرق داریم. بنابراین، هنوز این علم پا نگرفته است. مثلا وقتی که می پرسیم رویکرد تمدنی چه ویژگی هایی دارد، می گویند مثلا نگاه نظام مند دارد، نگاه جامع دارد، کلان نگر، آینده نگر، نتیجه گرا، کارکردگرا و هدفمند است. خوب این ویژگی ها در دیگر علوم نیز هست و اینها کلی است و ما که ذهنیت تاریخی داریم کم می توانیم با آن ارتباط پیدا کنیم.
اگر شما به این تمدن نگاه بکنید و گونه های کاربردش، می بینید که به سه گونه می تواند کاربرد داشته باشد:
رویکرد تمدنی: نگاه رویکردگرایانه که نگاه تمدنی و وسیع و کلان دارد.
یا اینکه به جایگاه تمدنی می پردازد، مثلا جایگاه تمدنی زنان اهل بیت و یا زنان در عصر حضور.
یا به نقش می پردازید مثلا نقش تمدنی حضرت زهرا (س)، یا حضرت زینب.
فرق بین جایگاه و نقش این است که جایگاه به وضعیت ثابت مضاف الیه نگاه می کند. جایگاه حضرت زهرا (س) در تمدن به مجموعه کارهایی نگاه می کند که حضرت انجام داده و تثبیت شده و الان ما می توانیم به آن نگاه کنیم. اما نقش نگاه بیرونی هم دارد که در دیگران، زنان دیگر و مسلمانان چه تاثیری داشته است. ما در نقش نگاه تاثیرگذاری داریم اما در جایگاه نگاه تاثیرگذاری نداریم. اگر بگوییم نقش توقع مخاطب زیادتر می شود و اگر در پایان نامه و رساله ای آن را به کار بردیم باید تاثیرگذاری آن را در جوامع مختلف ثابت کنید.
رویکرد، جایگاه و نقش هر سه عام است. حال، اگر بخواهید نقش تمدنی اهل بیت را بررسی کنید باید ببینید در زمان و فرا زمان خودشان چه تاثیری در جوامع مختلف داشته اند.
من توصیه می کنم به کسانی که وارد این موضوع می شوند اقلا در مقدمه کار چند سطری به این مفهوم بپردازند. البته مقدمتاً باید خودشان به این فهم روشن برسند و بعداً آن را گسترش بدهند تا این مطالعات در کمون نماند.
گاه به آثاری بر می خورم مثلا نقش تمدنی امامان و یا مثلا حضرت زهرا (س) و یا اشخاص دیگر که اگر من جداگانه اینان را نشناسم که با برخی از نوشته ها به این نتیجه می رسم که اصلا نقشی نداشته اند، چوه به تک گزاره هایی مراجعه می کنند که آن را تعمیم می دهند و می خواهند آن را کلان محور به حساب بیاورند. مثلا می روند به سراغ گزاره ای که دلالت دارد امام به فردی توصیه کرده که مثلا فلان بنا را اینگونه بساز و فرد خواسته با این روایت درباره نقش امام در معماری بحث کند این در حالی است که با یک گزاره و یا چند گزاره نمی توان به نقش ایشان در آن ساحت پرداخت و آن را به یک کلان محور تبدیل کرد.
بنابراین، من رویکرد تمدنی را قسم ششمی در مقابل پنج رویکرد دیگر نمی بینیم و اگر کسی می تواند آن را به گونه ای تعریف کنند که تداخل با رویکردهای دیگر نداشته باشد و شبحی نباشد و بتواند گفتمان روشنی را ثابت کند، اصراری به نظر خودم ندارم و این نظر را به اشتراک می گذارم تا دیگران درباره آن نظر دهند. دوستان وقتی تحقیقی را انجام می دهند، باید بتوانند نتیجه عینی آن را بگویند. اصطلاحی اخیراً باب شده به نام الهیات خیابانی که یعنی شما موضوع تان را از کف اجتماع بگیرید. یعنی همان که ما به آن تحقیق میدانی می گوییم. یعنی ناظر به اجتماع باشد و مسئله ای را حل کند. مثلا چرا دین گرایی در فلان جامعه کمتر شده است؟ یا چرا اقبال به نماز در فلان جامعه کمتر شده است؟ این مسئله ای است که ما از جامعه گرفته ایم و عینیت دارد و می توانیم آن را انجام دهیم. پس ما در حال بستن رویکرد تمدنی هستیم.
آیا متخصص خاصی با رویکرد تمدنی به تاریخ داریم؟
ملاک ها، معیارها و سنجه ها برای مباحث رویکرد تمدنی وجود دارد یا نه؟
مثلا اگر ما بخواهیم نقش حضرت زهرا (س) یا حضرت زینب (س) را در علم حدیث مشخص کنیم، سنجه های مشخصی دارد. مثلا چقدر شاگرد حدیثی داشته اند؟ چه متن های حدیثی تولید کرده اند؟ چه گونه هایی از متن های حدیثی تولید کرده اند؟ این متن ها چه تاثیری در فرهنگ زنان و مسلمانان داشته است؟ اینها سنجه های مشخصی است.
مخاطبان ممکن است با من هم نظر باشند و یا اینکه مخالف باشند که در هر دو حالت می توانند نقش حمایت و یا پاسخ دهی خود را ایفا کنند تا به تقویت علمی و گسترش کمک کند.
و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته
[1] . پیاده شده توسط هادی یعقوب زاده، استادیار دانشگاه هنر، تهران: yaghoubzadeh@art.ac.ir