بر فراز تاریخ/فوق التاریخ

مهدی نورمحمدی
دوست من سلام ... من مهدی نورمحمدی هستم... دانش آموخته دکتری تاریخ تشیع اثناعشری هستم. وبلاگ پیش رو ، بهانه ای برای گفتگو، شناخت، درک و احترام متقابل است... اختلافاتمان هر چه که باشد ، نمی تواند و نباید ما را از هم دور کند. ما می توانیم با صمیمیت ، تبسم و گشاده رویی از اختلافاتمان سخن بگوییم و از آن یک خاطره شیرین بسازیم... به امید دیدار.

مرحبا یا صدیقی... معکم مهدی نورمحمدی.... أنا خریج دکتوراه فی تاریخ الشیعة الإثنا عشریة. المدونة القادمة هی ذریعة للحوار والتعارف والتفاهم والاحترام المتقابل. مهما کانت اختلافاتنا ، فإنها لا تستطیع ولا ینبغی أن تفصل بیننا. یمکننا التحدث عن خلافاتنا بصدق وابتسام واذرع مفتوحه وإخراج ذکرى حلوة منها. إلی اللقاء.

نکته ی اول: اینکه مرسوم هست در مقالات، رساله ها، پایان نامه ها و هر کجا که از شما روش می خواهند؛ شما می نویسید روش من توصیفی_تحلیلی است. و همیشه شما همین را می نویسید و داور ها نیز به همین اقتفاء می کنند و شما هم مشکلی ندارید. اما این یک کلیشه است، یک قالب است و شاید نشان دهنده این است که شما هنوز در بحث روش عمیق نشده اید. البته این را هم عرض بکنم اگر شما مقالات بنده را بروید جستجو بدهید ممکن است باز هم از اینها در آن باشد. این ملاک نیست! من هم یک زمانی به این اعتقاد داشتم.

توصیف یعنی: بیان دقیق چیستی. مثلا شما این سالن را توصیف کنید؟ شما از منظر های مختلف توصیف می کنید. یک وقت از شکلش توصیف می کنید، از نظر مواد که در اینجا هست، صندلی ها، تیلیفون، بلندگو، دوربین. و چیستی را از منظر بیان می کنید. این محتوا است، روش نیست. شما چیستی را دارید بیان می کنید.

تحلیل یعنی: بیان چگونگی و چرایی. ما سه چه داریم. چیستی، چگونگی و چرایی. یک چه را توصیف بیان می کند، دو چه را تحلیل. همین مثالی که زدم: چرا این را ساختن؟ چگونه ساختن؟ در چه زمانی ساختن؟ این محتوا است یا روش؟ این محتوا است. پس توصیفی_تحلیلی محتوا است نه روش. نمی دانم این به عنوان روش از کجا درآمده و همه همین را به عنوان روش جا می زنند. علاوه بر اینکه یک کلیشه ی عام است، شما وارد مقوله ی روش خاص نمی شوید. مثلا از مبانی کلامی از روش کلامی استفاده می کنید. از چه دارید استفاده می کنید. متناسب با موضوع شما ممکن است از روش های مختلف در علوم استفاده کنید. از روش های اینگونه در کلام استفاده می کنم، از روش های اینگونه در تاریخ استفاده می کنم. اما نگران نباشید این یک غلط مشهور جا افتاده، همین هم قبول دارند. هر کجا هم مقاله اینگونه بدهید کسی به شما اشکالی نمی کند. این را گفتم که خودمان بدانیم.

نکته ی دیگر: اینکه در برخی از کتاب های روش شناسی، روش را بر سه عرصه اطلاق کرده اند:
عرصه ی اول طریق، طرق است که ما هم بحث طریق، طرق را گفتیم. عرصه ی دوم قواعدی است که بر شما حاکم است. مثلا قواعد کلامی، قواعد تاریخی یا قواعد روشی خاصی بر شما حاکم است. و عرصه ی سوم ابزار است. پس الان در کتاب های روش شناسی، روش اطلاق می شود بر سه عرصه طرق، قواعد و ابزار. ابزار یعنی مثلا از کتابخانه استفاده می کنیم، از مصاحبه استفاده می کنیم. اینها چه هست؟ اینها شیوه است، اینها تکنیک است. تکنیک هایی که شما استفاده می کنید. ما هم ممکن است گاهی عام استفاده کنیم، گاهی خاص این را خدمت شما بیان خواهیم کرد.

نکته ی دیگر: اینکه روش ها را از جهت دیگر ما می توانیم به سه قسم تقسیم کنیم. کلان روش، خرد روش و میان روش. یک روش هایی هست کلان، همه علوم را دربرمی گیرد از جمله تاریخ. مثلا می گویند که روش های معرفتی چند تا است. عقلی، نقلی، تجربی و شهودی. عقلی که استدلال عقلی می کنیم، نقلی که به کتاب ها مراجعه می کنیم. تجربی که در علوم تجربی است و شهودی. حالا فکر نکنید که اینها در تاریخ نمی آید. حتی بعضی وقت ها من از بعضی ها شنیدم که از روش شهودی در تاریخ استفاده می کنند!. یعنی چه؟ یعنی بقول امت مداح داشت حوادث کربلا را نقل می کرد می گفت از ما سند نخواهید ما اینها را می بینیم! یعنی خودشان شهود می کنند و کربلا را می بینند. اینها قابل راست آزمایی نیست، قابل استناد نیست. اگر هم باشد ما در تاریخ اینها را نمی شناسیم، ما قبول نداریم از این جهت که نمی توانیم راست آزمایی بکنیم. یعنی ممکن است بعضی ها روش های شهودی یا روش های ماورائی را هم در تاریخ بکار بگیرند ولی ما نمی توانیم اثبات کنیم، ما رد نمی کنیم ولی ما در تاریخ نیاز به اثبات داریم. این یک جمله ی کلیدی است ما در تاریخ نیاز به اثبات داریم.

ممکن است روش عقلی را در تاریخ بکار ببرند و بگویند که عقل چنین می گوید. عقل در تاریخ راه ندارد. آن استدلال است، استدلال با عقل فرق دارد. یا بحث روش تجربی و مثلا کسی بود که می گفت اینکه می گویند تاریخ تکرار می شود یعنی همان آدم ها می آیند؟ همان حوادث می آیند؟ گفتم نه کلیات است، نه که چنین باشد. اینها خیلی کلان است، اینها ما می گوییم کلان روش. یا روش ها را در تاریخ به کیفی و کمی تقسیم می کنند. روش های کیفی مثل اینکه توصیف می کنی، تحلیل می کنی، عدد نمی گویید، با عدد بحث نمی کنید. روش های کمی یعنی آمار می دهید. مثل آمار جنگ صفین می دهید، یا مثلا مساحت آن زمان کوفه را بحث می کنید از نظر عددی. و به نتیجه می رسید که آیا صحرای کربلا گنجایش یک میلیون نفر را دارد یا ندارد. چون در بعضی از کتاب های متاخر آمده که یک میلیون نفر در صحرای کربلا حاضر بودند. این میلیون و عددهای بزرگ را آدم باید به یک مقدار شک کند و عینیت تاریخی را برود خودش آن زمان بگذارد، عینیت تاریخی را بررسی کند. مثلا می گویند 120000 نفر در زندان حجاج بودند!. این زندان کجا بوده؟ 120000 نفر کجا بودند؟ چه کسی بودند؟ اسم های آنها چه بوده؟ از کدام قبیله بودند؟ اینها را ما باید بررسی کنیم. یا در بعضی از منابع ما متاسفانه هست می گویند که امام حسن (ع) سیصد تا زن داشته است!. خوب چند تا را بگویید، اسم شان را بگویید، بچه هایشان را بگویید، داماد هایشان را بگویید. ببینید داریم نقد می کنیم. در آمار خیلی وقت ها مسامحه می کنند، همین طور آمار می دهند. امام حسین (ع) صد هزار نفر را کشت!. حضرت علی اکبر (ع) پنجاه هزار نفر را کشت!. حضرت قاسم (ع) این قدر کشت!. مگه لشکر عاشورا چه مقدار بود؟ ما این را بررسی می کنیم و می بینیم این آمار درست است یا درست نیست. یا مثلا می گویند این تعداد فلان شخصیت زخم برداشت. اصلا شما مساحت بدن را نگاه بکنید ببینید که امکان دارد در مساحت بدن این مقدار زخم بیاید یا نه. من زیاد مثال می زنم برای اینکه شما با عینیت آشنا بشوید. یعنی خودتان را بگذارید در آن زمان و یک مقدار محاسبه بکنید. من یک مثال بزنم سالن قدس ما هفتصد نفر جا میگیرد. هفت هزار نفر یعنی ده تا این سالن، هفتاد هزار نفر یعنی چه؟ یعنی صد تا این سالن. اگر صد تا در این سالن جا بگیرند شما فرض کنید می خواهید صحبت کنید، آیا صحبت عادی دقیق می شنوند؟ یا نیاز به معید دارید؟ و این معید ها باید مشهور باشند و تصور اینکه آنها یک عملی انجام بدهند نفر به نفر ده ثانیه وقت ببرد و شما حساب بکنید چقدر می شود. باز هم مثال بزنم برای اینکه این عینیت ها را شما بیشتر آگاه بشوید. می گویند که امام علی (ع) شب ها هزار رکعت نماز می خوانده است. مرحوم آقای خز علی که سنتی هم بودند می گفت که من حساب کردم خیلی تند بخواند 16 ساعت می شود. باز هم مثال بزنم امام جواد (ع) در یک جلسه سی هزار پرسش و پاسخ داد. فرض کنید در منبع معتبری هم باشد. آخر چقدر زمان می برد؟ گفت و گو حد اقلش چقدر می شود؟ اینها یک مقدار می گویم می خواهم در ذهنیت تاریخی، عینیت تاریخی یک مقدار حساس باشید به صرف اینکه شخصیتی گفت، کتابی گفت حتی منبع معتبر بود طبیعتا نمی توانیم ما اینها را قبول کنیم. داشتم روش های کیفی و کمی می گفتم که در آمار ما باید حساس باشیم. مثلا بگویند نود هزار نفر در جنگ صفین کشته شدند. اینها پیامد دارد، چقدر از این طرف، چقدر از آن طرف، چه کسی شمرده، چگونه شمرده!. پس کلان روش مثل روش های کمی و کیفی که خود روش های کیفی تعداد زیادی از روش ها را دربرمیگیرد و روش های کمی هم تعداد زیادی از روش ها را دربرمیگرد.

میان روش اینکه نه به بزرگی کلان باشد و نه به خردی ریز باشد. بر فرض از روش تحلیلی، این تحلیلی با آن تحلیلی که کنار توصیفی است فرق می کند، در مقابل نقلی استفاده می کنیم. یا اگر قبول کنیم برخی از مطالب غربی ها را از روش تحول گفتمان، تحلیل گفتمان، از روش بین متنیت یا روش های دیگر استفاده می کنید. روش هایی که نسبت به کلان ریزند و نسبت به ریز درشتند. یا راحتتر بگویم شما از روش هایی که در تاریخ شناخته شده _تاریخ به عنوان یک علم روش های مختلفی در تاریخ رسمیت داده شده_ از آنها استفاده می کنید. یا روش هایی که در تاریخ معاصر شناخته شده از آنها استفاده می کنید. مثلا نسخه شناسی، منبع شناسی یا مسائل دیگری که در تاریخ شناخته شده، در کلام شناخته شده، در فلسفه شناخته شده. اما ریز روش این است که روی یک شخصیت متمرکز می شوید و روش او را بررسی می کنید. روش آقای علامه جعفری، روش آقای شهیدی یا روی یک مولفه های ریز در روش دقت می کنید. مثلا سند را چگونه بیاورید، محتوای این متن را نهج البلاغه را مثلا چگونه بررسی بکنیم. پس این را من برای اینکه در ذهن شریف یک تقسیم بندی کلی جا به افتد گفتم و خواستم بگویم که روش ها همه یکسان نیستند.

بحث دیگری که ما داریم و مهم ترین بحث در اینجا هست بحث یک عبارت است که شما به آن برخورد می کنید و در مباحث تاریخی خیلی مهم است بحث نظریه به مثابه ی روش است. در دوره معاصر و جدید غربی ها در علوم مختلف مثل جامعه شناسی، روان شناسی، فلسفه، علوم سیاسی _غربی ها در علوم مختلف که تاریخ چندان نیست_ مدل هایی، الگوهایی برای تبیین بهتر یافته هایشان پیشنهاد کردند. اینها را بهش می گویند نظریه یا چهارچوب نظری در علوم. اینها را پیشنهاد کردند؛ چرا من تکیه دارم در اینکه پیشنهاد کردند؟ برای اینکه بگویم مستدل نکردند پیشنهاد کردند. مثلا نظریه بین متنیت. بین متنیت این است که هیچ متنی از خلع به وجود نمی آید، هر متنی را که شما می خواهید بررسی کنید پیش از آن متنی بوده است. بعد می آیند در تاریخ می گویند این سخنرانی حضرت زینب (س) در شام، این پیشینه دارد مثلا در نهج البلاغه، در قرآن که بعضی وقت ها ما اینها را نمی توانیم بپذیریم، اینها تالی فاسد های خیلی گسترده ممکن داشته باشد. مثلا در قرآن ممکن است ببرند. یا مثلا بررسی می کنند نهج البلاغه را می گویند متن های پیشینه اش چیه؟ متن های پیشینه اش قرآن است. چقدر از قرآن در نهج البلاغه اشراف شده. حتی در قرآن هم می گویند مثلا احدین چه مقدار در آن هست؟ که ما اینها را به این صورت قبول داریم اصلا در اصل نظریه هم بحث داریم. یا نظریه گفتمان، تحلیل گفتمان. مثلا گفتمان سیاسی تشیع در زمان صادقین (ع) چه بوده؟ برای اینکه خوب تبیین کنند می گویند ما نیاز به یک دال مرکزی داریم. دال مرکزی چیه؟ آن عَلمکی که همه دورش می تابند بعد چند تا دال پیرامونی داریم، بعد نشانه ها داریم. دال های پیرامونی مثل عصمت، مثلا در زمان امام صادق (ع) این گفتمان، گفتمان امامت بوده است.

چه چیز هایی به امامت متصل است؟ نزدیک ترین حلقه ها به امامت چیه؟ علم غیب، حتی ممکن است تقیه باشد. بعد نشانه ها، مثلا در رفتار شیعی چگونه نمود یافته است؟ ارتباطی که میان این نشانه ها و دال مرکزی و دال های پیرامونی هست مفصل ها، مفصل بندی اینها می تواند توضیح دهد، می تواند تبیین کند. دو تا مثال زدم بین متنیت و تحلیل گفتمان. یک بار دیگر برمی گردیم به تعریف چهارچوب نظری یا نظریه الگویی است _تحول گفتمان، بین متنیت_  یا مدلی است که از سوی یک شخصیت برای تبیین و قالب سازی پیشنهاد می شود. از اینها در علوم مختلف زیاد است. بعد بستگی دارد که این کتاب ها ترجمه شده باشد به این نظریات یا ترجمه نشده باشد. اگر ترجمه شده باشد آن استادی که این ترجمه را دیده است به شاگردش می گوید شما فلان مساله را مثلا عاشورا را بر اساس تحول گفتمان بررسی کن یا مثلا نامه های امام علی (ع) به معاویه را بر اساس نظریه ی بین متنیت بررسی کن یا تحلیل اسناد مضمون بررسی کن. اینها اینگونه است یعنی در جامعه علمی جا نیافته است، استادی که کتاب خوانده خوشش آمده دیده این نظریه یک مساله جامعه شناسی بررسی شده گفته خوب است من هم دانش جوی دکتری یا فوق لسانس این را بگویم و این هم یک کاری بکند، این دانشجو هم یک سال طول می کشد تا آن قالب را یاد بگیرد. بعد از یک مدت زیادی طول می کشد که مطالب خودش را در آن قالب بریزد و بعد هم معلوم نیست که خوب دربیاید یا نه

نظریه یا چهارچوب نظری به مثابه ی روش. بعد می آیند مقاله می نویسند این چهارچوب نظری که اتخاذ کردند می گویند روش ما هست. اگر پرسیده شود آقا روش شما چیه؟ می گویند اسناد مضمون، روش شما چیه؟ تحول گفتمان. روش شما چیه؟ مثلا بین متنیت. اصلا روش را بحث نمی کنند نظریه می شود به مثابه روش. از اینجا شما تعداد زیادی از روش ها در تاریخ می بینید!، اینها روش نیست، روش نما است. اینها بحث های روشی نیست. شما دارید قالب تان درست می کنید، می خواهید در این قالب بریزید می گویید اینجا این مقدار باشد، اینجا این مقدار باشد، اینجا این مقدار باشد دارید قالب تان درست می کنید. قالب کلیشه است شما بحث روش را به کار نمی برید. اما این چیست و چطور است؟ این دو فایده دارد. یکی اینکه تبیین خوبی می شود، آدم خوب می فهمد مثلا کلمات حضرت علی (ع) را می شود در این قالب ها ارائه بدهیم. و یک تاریخی از ذهنیت تاریخی محض بیرون می آید و با یک علوم دیگری هم آشنا می شود. از الفاظ آن روش ها هم می تواند در مباحث تاریخی بهره بگیرد. مثلا از کلمه دال مرکزی، من می توانم بگویم دال مرکزی بحث من این است. اما معنایش این نیست که من نظریه ی میشل فوکو را می خواهم بگویم، یا مثلا نظریه لاکلا و موفه را می خواهم بگویم. نه این کلمه اضافه شد به اندوخته های اصطلاحی تاریخی. به علاوه با این کلمه می توانم تبیین خوبی بکنم. اما اینکه من فقط در این قالب که این غربی گفته بخواهم حرکت بکنم این بحث دیگری است. ما می توانیم از اینها در تاریخ هم استفاده بکنیم. بگوییم مثلا این مضمون اینگونه است نه که در قالب نوت می خواهیم بررسی کنیم. و تبیین خوبی داشته باشیم.

یک بحث دیگری داریم چهارچوب مفهومی اینکه من در رساله، پایان نامه یا مقاله خودم مفاهیمی را داشته باشم. چهارچوب مفهومی این است که شما در اول مقاله این مفاهیم را توضیح بدهید. مثلا امامت در دوره امام صادق (ع)، منظورت از امامت چیه؟ توضیح بدهید. امامت سیاسی، امامت باطنی، امامت معنوی، امامت علمی اینها را باید توضیح بدهید. اینها را می گویند چهارچوب مفهومی نه در قالب نظری، البته ممکن است در چهارچوب مفهومی از برخی از الفاظ چهارچوب نظری هم استفاده بکنید. این چهارچوب مفهومی شما می توانید در عنوانت بیاورید و استفاده کنید. اما دیدگاه بنده که با دیدگاه خیلی از دوستان مخالف است در رابطه با این جمله. اولا چهارچوب نظری به مثابه روش و ثانیا اصلا ورود این اینگونه روش ها در مباحث تاریخی. من قبلا خیلی خیلی بدبین بودم اما الان معتدل شدم الان اجازه می دهم دانشجو در حد ارشد استفاده کند. حتی اگر بخواهد در چهارچوب نظری. چرا؟ چون در ارشد ما بدنبال تولید علم نیستیم. یک تبیین خوب هم در ارشد برای ما کارساز است البته بشرطها و شروطها، اینکه خوب بفهمد، خوب بتواند جا بیندازد و کمک کند به گسترش واژگانی علم تاریخ. اما در دکتری نه!. در سطح دکتری من قبول ندارم. و افراطی در ارشد را هم قبول ندارم. من چند تا نکته می گویم شما قضاوت بفرمایید یا نقد بفرمایید یا با اساتید مطرح کنید آنها قضاوت بفرمایند. نکته ی اول اینکه اینها وارداتی است از غرب. نکته ی دوم اینکه اینها متناسب با رشته های خودشان است، اینها از اول برای تاریخ ساخته نشده است برای جامعه شناسی، زبان شناختی ساخته شده است. مثل اینکه یک وسیله ای که برای کارکرد خاصی ساخته شده من در یک کارکرد دیگری استفاده کنم. نکته ی سوم اینکه اینها ما را باز می دارد که روش های بومی تاریخی تولید کنیم. اینها متناسب با رشته ی تاریخ نیست. و این نکته خیلی مهم است که اینها استقلال تاریخ را از بین می برد، تاریخ را مستعمره می کند. من یک جا سخنرانی کردم گفتم دو تا چیز به تاریخ در طول تاریخ  ضربه زده. یکی در دوره کهن بوده و یکی در دوره معاصر. در دوره کهن چیزی که به تاریخ ضربه زده طبقه بندی های علوم می باشد. فلسوفانی مثلا فارابی و دیگران علوم را طبقه بندی می کردند و رشته های خودشان را از نظر جایگاه و مرتبه در صدر قرار می دادند و تاریخ بیچاره را می آورند آخر، می گفتند تاریخ داستان است، افسانه است، در حد شعر است، در حد خیال است. آن وقت چون متولیان علم در جامعه مسلمانان اینها بودند _فلسوفان و کسانی که این طبقه بندی ها را کرده بودند_ این جا افتاد. اگر شما می روید پیش برخی از اساتید بزرگ حوزه و بگویید که می خواهم بروم تاریخ می گوید که حیف تو نیست!، تاریخ را که خودت می توانی بخوانی، شما برو فقه، فلسفه بخوانید و عمرت را تلف نکنید. البته اینجا یا بعد ها خواهم گفت که تلقی از تاریخ اشتباه است. تاریخ را فکر می کنند فقط نقل ها است، فقط داستان ها است، فقط استوره ها است، فقط شاهنامه است. تاریخ را اینگونه فکر می کنند. ما یک وقت بحث می کنیم و این را نقد می کنیم. این ضربه زد به تاریخ و به ویژه در جامعه شیعی. اصلا در جامعه شیعی تا دوران معاصر تاریخ علم تلقی نمی شد. نکته ی دیگر اینکه اصلا این نظریه هایی که ما استفاده می کنیم بعضی ها در غرب و خود در آن علم منسوخ شده است، و آنها به کار نمی برند. وقتی نظریه ی لاکلا و موفه آمد به نظریه میشل فوکو توجه نشد. و نکته ی دیگر اینکه این نظریه ها ترجمه ای است، بستگی دارد به اینکه چه کتابی دست چه کسی بیفتد و او ترجمه کند و ما از مطالعات پیرامونی که این را تقویت بکند بی خبر هستیم. شاید در غرب چند تا مقاله در تایید این نوشته شده باشد یا در نقد و بررسی این نوشته شده باشد، من همان که استادم بهم گفته است فعلا بلد هستم و خودم هم زبان بلد نیستم. بحث دیگری اینکه شخصیت های درجه اول تاریخی از اینها استفاده نمی کنند. و خودشان را در این قالب ها نمی گنجانند. مثلا از خارجی ها مدلونگ تا حالا دیده ای از این چیز ها استفاده کند؟ و بگوید این نظریه ی تحول گفتمان است یا فلان است. اصلا استفاده نمی کند، تحلیل می کند، شواهد می آورد، قرائن می آورد و به روش های تاریخی خاص پایبند است. از دیگر علوم استفاده نمی کند، روابطه بین علوم را می داند. یا مثلا داخل خودمان مرحوم علامه سید جعفر مرتضی عاملی تا حالا دیده اید استفاده کند؟ آیت الله یوسفی غروی، آقای استاد جعفریان یا استاد الله اکبری دیده اید استفاده کند؟ آنان که تاریخی هستند، ذهنیت شان تاریخی است، اطلاعات تاریخی شان زیاد است، با منابع تاریخی خیلی سروکار دارند نه پیشنهاد می دهند نه خودشان استفاده می کنند.

بحث دیگر مخاطبان ناهماهنگ هستند. شما که دارید از این نظریه استفاده می کنید مخاطبین شما چه کسانی هستند؟ این تاریخی ها که اصلا این اصطلاحات را نمی داند کلی باید زحمت بکشند و اینها را بفهمند و نتیجه این می شود که می گوییم چرا پایان نامه ها خاک می خورد. این اصلا مخاطب ندارد، مخاطب خودش را پیدا نکرده، مخاطب ممکن است شما باشید و استاد شما و فوقش استاد مشاور. حتی استاد داور هم مخاطب شما نیست.

نکته ی دیگر اینکه اینها به مثابه ی موجودات تک یاخته ای هست و دوی امدادی در دانش نیست. در دانش ما باید دوی امدادی داشته باشیم. پیشینه تحقیق به خاطر همین است. یعنی من تا اینجا بروم آن چوب را بدهم دست شما از اینجا تا اینجا بروید، از اینجا تا اینجا که این مسیر بوسیله ی ده نفر طی بشود. پیشینه تحقیق بخاطر این است که بفهمیم ما تا کجا طی کردیم. هیچ کس این نظریه ی شما را به عنوان پیشینه تحقیق حساب نمی کند. این به مصداق این عبارت است که از اینجا رانده از آنجا مانده. شما بخواهید بروید اینجا از اینجا می آیید بیرون و به آن قسمت نمی رسید. مثال دیگر کلاغ رفت راه رفتن کبک را یاد می گیرد و راه رفتن خودش را فراموش می کند. برخی از اینها که از این نظریات استفاده می کنند رساله می نویسند سه چهار سال مغزشان درگیر می شود بعد اصلا به صورت عادی نمی توانند برگردند به تاریخ.

نکته ی دیگر اینکه اینها باهم انسجام ندارند، جزیره ای هستند به هم وصل نمی شوند. و نکته ی خیلی مهم اینکه اینها به تعمیق دانش، به تولید دانش کمک نمی کنند. نهایتا کارکردی که دارند به گسترش دانش در سطح کمک می کنند. و نکته ی بعدی اینکه اینها راست آزمائی هست به نفع آن نظریه پرداز غربی. مطلب جدیدی به ما نمی دهد. نکته ی بعدی اینکه این نظریات عمدتا بخشی است. بخشی از واقعیت را تبیین می کند. مثلا فقط عبارات را تبیین می کند یا متن ها را تبیین می کند. شما واقعیت تاریخی را در قالب همان نظریات ریخته ای و بخشی کارکرده اید. یک بحث دیگری هم داریم اینکه این نظریات از غرب می آید ما به درستی ترجمه مطمئن نیستیم. شاید یک چیز دیگری بوده و یک چیز دیگری فهمیده!. کمانکه گفتم بدرستی کاربردش هم مطمئن نیستیم که اصلا به درد اینجا می خورد یا نه. این هم بحث چهارچوب نظری یا نظریه به مثابه روش.

تکلیف این هفته دو مقاله درباره تاریخ یا تاریخ اهل بیت (ع) با این روش ها نوشته شده درآروده شود و حتی الامکان این دو مقاله ای که هر کسی می خواند در گروه به اشتراک بگذارد و اگر نظر خودش را هم بدهد خوب است.

مهدی نورمحمدی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی