مقدمه
شناخت سیرۀ هر امامی با توجه به جانشینی منصوص از سویی و عصمت از دیگر سو برای شیعه از اهمیت بسزایی برخوردار است. ویژگی منحصر به فرد امیرالمومنین، حکومت چند ساله و در نتیجه سیرۀ حکومتی ایشان است. یکی از ابعاد سیره حکومتی امام علی، روش برخورد ایشان با مخالفان است. شناخت این سیره علاوه بر افزایش آگاهی تاریخی، میتواند راهگشای امروز ما باشد. لازم به ذکر است که نگارنده، ریشهها، علل و عوامل و انگیزههای مخالفت با امام علی را تبارگرایی، حسادت، دنیاطلبی، قدرتطلبی و کجفهمی دینی میداند. از سوی دیگر میتوان، مخالفان امام علی را به دو جریان مخالفان پیش از حکومت علوی ومخالفان پس از حکومت علوی و این دومی را به چهار گروه گوشهگیران، ناکثین، قاسطین و مارقین تقسیم کرد[1]. گونههای اصلی این دشمنیها و پیامدهای مهم آن برای امام علی، بازداشتن از حقوق اجتماعی[2]، تخریب شخصیت[3] و جنگافروزی است. اکنون سیره و روش امام علی را در برخورد با جریانهای مختلف میکاویم.
سیره و روش امام علی در برخورد با مخالفان، پیش از حکومت علوی
این دسته از مخالفان حضرت همانانی بودند که پس از رحلت پیامبر با استفاده از جهل مسلمانان، مشغول بودن بنیهاشم به مراسم خاکسپاری پیامبر و گردهمایی انصار در سقیفه توانستند حق خلافت و وصایت را از امام علی بربایند. ایشان در برخورد با آنان، با توجه به نبود یاران کافی و برای حفظ کیان اسلام، وحدت و خون مسلمانان، صبر، شکیبایی و مدارا را پیشه ساختند[4]. امام خود به این امر تصریح میفرماید:
و ژرف بیندیشیدم که چه باید، و از این دو کدام شاید با دست تنها بستیزم یا صبر پیش گیرم و از ستیز بپرهیزم ... چون نیک سنجیدم، شکیبایى را خردمندانهتردیدم[5].
دعوت شبانه امیرالمومنین همراه حضرت زهرا8 و حسنین8 از اهل مدینه برای یاری[6] و دعوت امام از جمع خواستار خلافت ایشان که صبحگاهان با سرهای تراشیده گرد هم آیند[7] نیز موید همین مطلب است. اما یاران، به اندازهای اندک بودند که امام راه شکیبایی را در پیش گرفت. این اندکی یاران، حتی پس از بیعت با عثمان نیز ادامه داشت[8]. اما این اندک بودن یاران، سبب نشد که امام بیعت و یاری فتنهجویانی چون ابوسفیان که برای ریشۀ اسلام، تیشه به دست گرفته بودند را بپذیرد[9] و آن شکیبایی نیز مانع از آن نبود که امام در مقام استدلال، مخالفان را محکوم نکند. از این دست استدلالها میتوان به استدلال ایشان خطاب به ابوعبیده جراح اشاره کرد:
برای شما سزاوار نیست که سروری محمد را از اعماق بیت و منزلش به منازل و بیوت خود منتقل کنید. در بیوت ما بود که قرآن نازل شد و ما معدن علم و فقه و دین و سنت و فرایض هستیم و ما عالمتر از شما به امور خلق خداییم[10].
این استدلالها را میتوان به همراه عدم بیعت اختیاری و به تاخیر انداختن بیعت[11] از دیگر شیوههای برخورد امام با مخالفان پیش از حکومت علوی برشمرد.
سیره و روش امام علی در برخورد با مخالفان، پس از حکومت علوی
سیره و روش امام علی در برخورد با گوشهگیران
زمانی که نوبت به خلافت امام علی رسید، همۀ اهل مدینه به جز تعدادی انگشتشمار با امام علی بیعت کردند[12]. این تعداد بدان سبب که از همراهی امام در جنگها بازنشستند، گوشهگیران و درنامگذاری دیگری، قاعدین نامبردار شدند[13]. حضرت بر خلاف خلفای سهگانۀ گذشته، با ایشان گفتگو و مدارا کرده، آنان را مورد هجوم قرار نداده و مجبور به بیعت نکردند[14]. امام پیشنهاد اصحابش مبنی بر تادیب و زندان ایشان را نپذیرفت[15]. استدلال حضرت آن بود که آنان گرچه «حق را خوار کردند، باطل را یاری نکردند[16]».
سیره و روش امام علی در برخورد با ناکثین، قاسطین و مارقین
امام با هر سه گروه، راه مدارا، خیرخواهی، ارشاد و هدایت، برخورد علمی ـ فرهنگی و در پایان جنگ البته همراه با قاطعیت و رعایت اصول اخلاقی را در پیش گرفت.
مدارا، شیوۀ امام خیرخواه
امیرالمومنین در اولین قدم در برخورد با مخالفان، با صبر و شکیبایی راه را بر شیطانِ شتابزدگی میبست و مدارا و خیرخواهی را پیشه میساخت. در مورد طلحه و زبیر، با توجه به انگیزۀ مادیشان، امام به ایشان پیشنهاد داد تا از مال شخصیاش به آنها ببخشد اما آنها نپذیرفتند[17]. امام با اینکه میدانست، طلحه و زبیر برای ایجاد فتنه و جنگ به سوی مکه حرکت میکنند، اما به توصیه ابنعباس مبنی بر تادیب و زندانی کردن آنها توجه ننمود[18] و تنها از سر خیرخواهی از آنان تقاضای سوگند به عدم ایجاد فتنه کرد. آنان نیز سوگند یاد کردند[19].
پس از آن هم، زمانی که خبر به همپیوستن طلحه و زبیر و عایشه و نارضایتی آنان را از خلافت خویش شنید، اعلام کرد تا زمانی که آنان در عمل کاری صورت ندهند و قصد خلل به وحدت مسلمانان را نداشته باشند، کاری با آنان نخواهد داشت[20]. امام نامهای توسط عمران بنحصین برای طلحه و زبیر فرستاد و آنان را با القاب ستایش برانگیزی چون «شیخ المهاجرین» و «فارس رسولالله» مورد خطاب[21] و اندرز قرار داده و به بازگشت تشویق کرد[22]. امیرالمومنین علاوه بر نامه، افراد سرشناسی را که احتمال تاثیر کلام آنان بیشتر بود، برای نصیحت و خیرخواهی در زمانهای گوناگون به سوی یاران جمل میفرستاد. از آن جمله یک بار صعصعه بن صوحان[23] و بار دیگر ابن عباس[24] را به سوی سران ناکثین و ابن عباس و ابن صوحان را به دیدار عایشه فرستاد[25]. امام پیش از جنگ جمل، در یک دیدار خصوصی با زبیر، با یادآوری خاطرات و نصیحت مشفقانه، او را از ادامه جنگ پشیمان کرد، هر چند فرزندش عبدالله، او را به ادامۀ جنگ تحریک کرد[26]. منابع تاریخی، از صبر سه روزۀ امام در برابر لشکر ناکثین و ارسال فرستادگان حکایت دارند[27]. در گزارشی از روز جنگ، امام از صبحگاهان تا هنگام ظهر مخالفان را با سوگند به صلح میخواند[28] تا آنجا که بارش تیر بر سر سپاه امام از سوی دشمن باریدن گرفته بود ولی هنوز امام به دنبال آخرین اتمام حجت بود[29]. داستان تیرباران و شهادت جوان قرآن به دستی که امام برای این کار به سوی بیعتشکنان فرستاده بود، مشهور است[30]. مدارا و خیرخواهی امیرالمومنین شامل حال معاویه و یارانش نیز شد. ایشان حدود 17 نامه به معاویه نگاشتند[31] که در بسیاری از آن، وی را مورد نصیحت و خیرخواهی قرار دادند. در ابتدای خلافت که «جریر بن عبدالله» را با نامهای برای تحویل گرفتن امارت شام و بیعت شامیان به سوی معاویه فرستادند، پیشنهاد برخی از یارانشان مبنی بر خروج همزمان برای جنگ را نپذیرفتند و فرمودند:
همانا آماده شدن من براى نبرد با مردم شام، حالى که جریر نزد آنهاست، بستن در آشتى با شام است و بازداشتن شامیان از خیر[32].
مدارای امام تا بدانجا بود که در این راه متهم به واپسافکندن جنگ از روی ترس شد:
به خدا که یک روز جنگ را واپس نیفکندهام، جز که امید داشتم گروهى به سوى من آیند، و به راه حقّ گرایند، و به نور هدایت من راه پیمایند. این مرا خوشتر است تا شامیان را بکشم و گمراه باشند، هر چند خود گردن گیرنده گناه باشند[33].
خوارج نیز با اینکه امام را کافر و مستحق توبه میدانستند[34]، از مدارا و خیرخواهی ایشان بهرهها بردند. تعداد اندک خوارج و آسان بودن نابودی آنان برای امام علی از سویی و تحمل یک ساله[35] آنان از سوی حضرت، به خوبی حکایت از مدارای امیرالمومنین با آنان دارد. از دیگر نمونهها که گویای کمال مدارای خلیفه مسلمانان با خوارج است آن که در کوفه و پیش از جنگ نهروان، وقتی در برابر اعتراضهای گستاخانه و متعدد آنان قرار گرفت، آنان را از «حقوق شهروندی» محروم نفرمود:
سه چیز را درباره شما رعایت مىکنیم: مادام که جزو ما باشید به مسجدهاى خدا راهتان مىدهیم ... مادام که با ما همدستى کنید غنیمت از شما باز نمىداریم و با شما جنگ نمىکنیم تا خودتان آغاز کنید[36].
توهینهای بسیار خوارج به امام، اصحاب ایشان را تحریک به برخورد با آنان مینمود، اما حضرت مانع اصحابش میشد[37]. در میدان جنگ نهروان نیز امام همان سیرۀ مدارا در برخورد با ناکثین و قاسطین را در پیش گرفت[38]. نکتۀ پایانی آنکه امیرالمومنین هیچ گاه مدارا را به «مصلحت اندیشی» و «اعطای امتیازات» معنا نکردند که اگر این گونه بود هرگز مخالفتی رخ نمینمود.
گفتگو، نماد برخورد فکری ـ فرهنگی
تجزیه و تحلیل سیرۀ امام علی در برخورد با مخالفان، محقق را بدین نتیجه میرساند که امیرالمومنین مخالفان را به دو بُعد فکری ـ فرهنگی و نظامی تجزیه میکردند. در بُعد فکری ـ فرهنگی، سعی ایشان بر این بود تا بدون هیچ پردهپوشی و فریبی تنها با صراحت لهجه و روشنگری، آنان را از راه خطا بازگردانده و هدایت کنند. این ویژگی دربارۀ خوارج نمود بیشتری داشت. از آن جا که اساس مخالفت خوارج، برداشت سطحی از متون دینی بود، امام سعی وافری در ارشاد آنان نمودند. این گروه بر آن بودند که علی در پذیرش حکمیت ره به خطا پیموده است چرا که با این کار مردمان را در دین خدا حاکم گردانیده در حالی که «حُکم»، مخصوص خداوندست[39]. دیگر آنکه چرا علی به حذف لقب «امیرالمومنین» در نامۀ مربوط به حکمیت راضی شده است و چرا ما را به ضرب شمشیر به توبه وادار نکرده، حکمیت را پذیرفت و وصایت خویش را ضایع کرد[40].
امام در پاسخ به اشکال حذف لقب «امیرالمومنین» از نامۀ حکمیت، آن را با استناد به آیۀ «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ[41]» الگوبرداری از عمل رسولالله و حذف لقب «رسولالله» از سوی ایشان در صلحنامۀ حدیبیه دانستند[42]. همچنین درگیر نشدن با آنان را برای توبه، با توجه به فراوانی آنان و اندکی یاران و اهل بیت امام، عمل به آیۀ «وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدیکُمْ إِلَى التَّهْلُکَةِ[43]» دانستند[44]. امام پذیرش حکمیت را در صورت حُکم حکمین به کتاب خدا، بدون اشکال دانستند چرا که خداوند در مورد چیزهای کمارزشتر «یَحْکُمُ بِهِ ذَوا عَدْلٍ مِنْکُم[45]» را جاری میداند[46]. ایشان در پاسخ به اشکال «ضایع کردن وصایت» با ذکر آیۀ «وَ لِلَّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطاعَ إِلَیْهِ سَبیلاً وَ مَنْ کَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ الْعالَمین[47]» وصایت را به «بیت» تشبیه کردند و استدلال کردند که اگر کسی حج را ترک کند، او کافر میشود نه «بیت». بر همین روال اگر کسی «وصی» را تنها گذارد، خود کافر شده است[48]. با این گفتگو امام جان یک سوم خوارج را نجات داده و آنان را هدایت کردند[49]. در این میان، مهمترین اشکال خوارج به امام، پذیرش حکمیت بود. امام با یادآوری مخالفتش با حکمیت و مخالفت خوارج با ایشان[50]، دربارۀ «لَا حُکْمَ إِلَّا لِلَّهِ» فرمودند:
سخنى است حقّ که بدان باطلى را خواهند. آرى حکم، جز از آن خدا نیست، لیکن اینان گویند فرمانروایى را، جز خدا روا نیست، حالى که مردم را حاکمى باید نیکو کردار یا تبهکار، تا در حکومت او مرد با ایمان کار خویش کند، و کافر بهره خود برد ... در سایه حکومت او مال دیوانى را فراهم آورند، با دشمنان پیکار کنند، راهها را ایمن سازند، به نیروى او حقّ ناتوان را از توانا بستانند، تا نیکوکردار روز به آسودگى به شب رساند، و از گزند تبه کار در امان ماند[51].
گزارش دیگری از دو بار ارسال ابن عباس و صعصعه بن صوحان و گفتگوی امام با 12 تن از یارانش با ابن کواء خارجی با 12 تن از همفکرانش حکایت دارد. پایان این تلاش، پشیمانی ابن کواء به همراه 500 تن از سپاهیانش بود[52].
امام آن چنان در برخورد با مخالفان فکری ـ فرهنگی حساس بود که خوارج را با همه سرسختی، از آن جا که به لحاظ اعتقادی و فکری ره به خطا پیموده بودند، نسبت به کسانی چون معاویه برتر دانسته و مسلمانان را از جنگ با آنان در آینده بر حذر داشتند:
پس از من خوارج را مکشید. چه آن که به طلب حقّ در آید و راه خطا پیماید همانند آن نیست که باطل را طلبد و بیابد[53].
نکتۀ دیگری که از این توصیۀ حضرت میتوان برداشت کرد، اینکه لغزشهای فکری ـ فرهنگی همیشه وجود خواهد داشت. پاسخ امام به شخصی که گفت: «[خوارج] همگى کشته شدند» راه را بر این برداشت هموار میکند. ایشان فرمود:
هرگز به خدا که نطفههایند در پشتهاى مردان و زهدانهاى مادران. هرگاه مهترى از آنان سر برآرد، از پایش در اندازند، چندان که آخر کار، مال مردم ربایند و دست به دزدى یازند[54].
توصیۀ امام مبنی بر عدم جنگ با آنان در آینده ، دو نکته را مینمایاند: اول اینکه مقابله با شبیخون فرهنگی، شایستۀ سلاح فکر و اندیشه است و دوم آنکه برخی با دستاویز قرار دادن مسایل فرهنگی، به جان و مال مردم چنگ میاندازند.
امام در برخورد فکری با خوارج، پیچیدگیهای کار فرهنگی را از نظر دور نداشت. لذا افراد عالمی چون ابن عباس و براء بن عازب را به گفتگوی علمی با آنان میفرستاد[55].
به هر حال منابع تاریخی به روشنی از عدم قصد امام برای جنگ با خوارج، حکایت دارند. حضرت زمانی مسیر خود را برای جنگ با مارقین به سوی نهروان تغییر دادند که خبر کشته شدن فجیع عبدالله بن خباب و همسرش را به دست خوارج شنیدند[56].
جنگ، آخرین راه
زمانی که هیچ راهی برای امام علی جز جنگ باقی نمیماند، ایشان با قاطعیت و بدون کمترین لغزشی، وظیفهاشان را به عنوان خلیفه مسلمانان و حافظ سنت نبوی انجام میدادند:
پشت و روى این کار را نگریستم، و دیدم جز این رهى نیست که جنگ با آنان را پیش گیرم، یا آنچه را محمّد براى من آورده است نپذیرم. پس پیکار را از تحمّل کیفر آسانتر دیدم، و رنج این جهان را بر کیفر آن جهان بگزیدم[57].
پاسخ امام به تهدید معاویه، گویای قاطعیت ایشان در این راه است:
و گفتى که من و یارانم را پاسخى جز شمشیر نیست، راستى که خنداندى از پس آنکه اشک ریزاندى. کى پسران عبد المطلب را دیدى که از پیش دشمنان پس روند، و از شمشیر ترسانده شوند ... زودا کسى را که مىجویى تو را جوید، و آنکه دور مىپندارى به نزد تو راه پوید. من با لشکرى از مهاجران، انصار و تابعین ... به سوى تو مىآیم، لشکرى بسیار- و آراسته- و گرد آن به آسمان برخاسته ... همراهشان فرزندان «بدریان» اند و شمشیرهاى «هاشمیان»، که مىدانى در آن نبرد تیغ آن با برادر و دایى و جدّ و خاندان تو چه کرد و از ستمکاران دور نیست[58].
حتی در چنین زمانی، به شهادت منابع تاریخی، امام علی هیچگاه آغازگر جنگ نبودند[59]. امام آن چنان بر عدم شروع جنگ اصرار داشتند که در این راه دچار تلفات شده[60] و برخی از غرضورزان و یا سادهاندیشان این تاخیر امام در شروع جنگ را نشانۀ ترس ایشان میشمردند[61]. اصرار امام بر حفظ خون مسلمانان بدان پایه بود که حاضر به فدای جان خویش در یک جنگ تن به تن بود. لذا به معاویه نوشت:
خواهان جنگى پس مردم را به یکسو بگذار و خود رو به من آر و دو سپاه را از کشتار بزرگ معاف دار تا بدانى پرده تاریک بر دل کدام یک از ما کشیده است و دیده چه کس پوشیده[62].
پس از شروع جنگ نیز همانند پیش از آن، اصول اخلاقی، سرلوحۀ کار امام بود. ایشان در جنگ جمل، به یارانشان توصیه فرمودند که از برهنه و مثله کردن کشتگان، تعقیب فراریان، کشتن ناتوانان در دفاع و زخمیان، ورود به خانهها و دستاندازی بر اموال و خانوادۀ کشتگان صرف نظر کنید. زنان را نزنید حتی اگر آبرویتان را بریزند و به امیرانتان دشنام دهند[63]. پس از جنگ نیز دستور عفو عمومی صادر فرمودند[64]. همچنین در صفین، امام در تصرف نهر آب که در اختیار سپاه معاویه بود، به رغم درخواست برخی یارانش، مقابله به مثل نکرده و آنان را در استفادۀ آب آزاد گذاردند[65]. در صحنهای دیگر یارانش را از فحاشی به دشمن اموی بازمیدارد[66]. اما این همه، خدشهای به قاطعیت امام وارد نمیکرد. زمانی که چارهای جز جنگ نبود، میفرمود:
به خدا چون کفتار نباشم که با آهنگ به خوابش کنند و فریبش دهند و شکارش کنند. من تا زندهام به یارى جوینده حقّ، رویگردان از آن را مىزنم، و با فرمانبر یکدل، نافرمان بد دل را[67].
ایشان پس از شروع جنگ، به دشمن اجازه نمیداد که به بهانههای واهی فرصتی برای ترک جنگ یافته و به تجدید قوا بپردازد[68]. از دیگر نمودهای قاطعیت ایشان آنکه از تمامی قوای خویش در جنگ استفاده میکرد. نامۀ ایشان به کارگزار بحرین، برای نمونه کافی است:
من مىخواهم به سر وقت ستمکاران شام بروم، و دوست داشتم تو با من باشى چه تو از کسانى هستى که از آنان در جهاد با دشمن یارى خواهند و بدیشان ستون دین را برپا دارند، ان شاء اللّه[69].
نتیجهگیری
از آنچه گذشت روشن شد که جریانی پیش از حکومت علوی و جریانهایی (گوشهگیران، ناکثین، قاسطین و مارقین) پس از آن به مخالفت با امام علی پرداختند. این جریانها با انگیزههایی چون تبارگرایی، حسادت، دنیاطلبی، قدرتطلبی و انگیزههای دینی، پیامدهایی چون محرومیت از حقوق اجتماعی، تخریب شخصیت و جنگافروزی را برای امیرالمومنین و دولت ایشان پدید آوردند. امام در برخورد با مخالفان ابتدا شیوۀ مدارا، خیرخواهی، نصیحت، گفتگو و در پایان جنگ را به کار میبست. در مدارِ مدارا، امام با دوری جستن از افراطِ «مصلحتاندیشی» و تفریطِ «محرومیت از حقوق شهروندی»، حتی با علم به جنگافروزی مخالفان در آینده، مجازات را پیش از وقوع جرم روا نمیشمرد و در این راه از جان و مال خویش نیز مضایقه نداشت. آنجا که مخالفان دچار انحراف فکری ـ فرهنگی بودند، هادی امت، بدون پردهپوشی و فریب و با صراحت لهجه، تلاش خستگیناپذیری برای هدایت و ارشاد آنان به کار میبست و راه برخورد فیزیکی با آنان را برای آیندگان میبست. زمانی نیز که امیرالمومنین مجبور به جنگ میشد، از سویی در اوج قاطعیت، از دگر سو، هشیار نسبت به فریب دشمن و از سوی سوم، اصول اخلاقی را فراموش نمیکرد. عدم شروع جنگ، رعایت اصول جوانمردی، نگاه ویژه به امنیت زنان، زنده نگاهداشتن اسیران و زخمیان، تعقیب نکردن فراریان، حفظ ناتوانان و دستنیازیدن به اموال و منازل مسلمانان از جمله اصول اخلاقی امام علی در جنگ با مخالفانش بود.
[1] . برای اطلاعات بیشتر، ر.ک: واسعی، علیرضا، جریان شناسی دشمنی با علی(ع) در نهجالبلاغه، مجله حوزه، مرداد و شهریور 1379، ش99، بمهن و اسفند 1379، ش101، 102.
[2] . نهجالبلاغه، خطبه 6، ص20.
[3] . نهجالبلاغه، خطبه70، ص67؛ خطبه54، ص57؛ خطبه196، ص240؛ نامه54، ص384.
[4] . مفید، ارشاد، ج1، ص246.
[5] . نهجالبلاغه، خطبه3، ص15.
[6] . ابن ابیالحدید، شرح نهجالبلاغه، ج2، ص147.
[7] . یعقوبی، تاریخ، ج2، ص126.
[8] . مفید، ارشاد، ج1، ص242.
[9] . مفید، ارشاد، ج1، ص190.
[10] . واقدی، الرده، ص46.
[11] . بلاذری، انساب الاشراف، ج3، ص50.
[12]. طبری، ج4، ص429-435؛ برای اطلاعات مشابه، ر.ک: مفید، الجمل، ص91؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج1، ص77؛ شرح ابن ابیالحدید، ج4، ص8.
[13] . ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج2، ص110؛ ج3، ص1121.
[14] . ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج2، ص110؛ ج3، ص1121. برای مقایسه ر.ک: نظر عمر بن خطاب مبنی بر لزوم بیعت اجباری سعد بنعباده با ابوبکر(طبری، ج3، ص222) و داشتن همین نظر درباره بیعت امام علی و زبیر.(طبری، ج3، ص203)
[15] . ابوجعفر اسکافى، المعیار والموازنة، ص106.
[16] . ابن عبدالبر، الاستیعاب، ج2، ص110؛ ج3، ص1121.
[17] . مفید، الجمل، ص164-165.
[18] . همین برخورد را از امام درباره خوارج نیز مشاهده میکنیم: ثقفی کوفی، الغارات، ج2، ص332-335.
[19] . مفید، الجمل، ص166-167.
[20] . طبری، ج4، ص446؛ همچنین برای مدارای امام با ناکثین، ر.ک گفتگوی امام و رفاعه بن رافع: شرح ابن ابیالحدید، ج14، ص17.
[21] . ابن قتیبه دینوری، الامامه و السیاسه، ج1، ص90.
[22] . نهجالبلاغه، نامه54، ص384.
[23] . مفید، الجمل، ص313-314.
[24] . مفید، الجمل، ص314-318.
[25] . ابن اعثم، الفتوح، ج2، ص467؛ ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج3، ص153.
[26] . مسعودی، مروجالذهب، ج2،ص363.
[27] . دینوری، اخبار الطوال، ص147.
[28] . ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب، ج3، ص153.
[29] . مفید، الجمل، 336-339.
[30] . مفید، الجمل، 339-340.
[31] . ر.ک نهجالبلاغه، نامههای 6،7،8،9،10،17،28،30،32،37،48،49،55،64،65،73،75.
[32] . نهجالبلاغه، خطبه43، ص50.
[33] . نهجالبلاغه، خطبه54، ص57. برای اطلاعات مشابه، ر.ک: نصر بنمزاحم، وقعه صفین، صص108، 149ـ151، 187ـ188؛ یعقوبی، ج2، ص188؛ نهجالبلاغه، نامه58، ص386؛ ابن ابیالحدید، ج16، ص133-136؛
[34] . نهجالبلاغه، خطبه57، ص59.
[35] . بلاذری، انساب الاشراف، ج3، صص110،149.
[36] . ابن سلیمان، مناقب الامام امیرالمؤمنین على بنابىطالب، ج 2، ص 341.
[37] . برای نمونه، ر.ک: نهجالبلاغه، حکمت412، ص492.
[38] . بلاذری، انساب الاشراف، ج3، ص 144-145.
[39] . ثقفی، الغارات، ج1، ص30.
[40] . یعقوبی، ج2، ص192.
[41] . احزاب: 21.
[42] . یعقوبی، ج2، ص192.
[43] . بقره: 195.
[44] . یعقوبی، ج2، ص192.
[45] . مائده: 95.
[46] . یعقوبی، ج2، ص192.
[47] . آل عمران: 97.
[48] . یعقوبی، ج2، ص192-193.
[49] . یعقوبی، ج2، ص193. برای گفتگوهای دیگر امام7 با خوارج، ر.ک: نهجالبلاغه، خطبه121، ص140 و خطبه125، ص144-145.
[50] . نهجالبلاغه، خطبه36، ص45.
[51] . نهجالبلاغه، خطبه40، ص48.
[52] . بلاذری، انساب الاشراف، ج3، ص126-127. گزارش دیگری تعداد نهایی توبه کنندگان را 8000 و باقی ماندگان را 4000 نفر اعلام میکند: ابن اعثم، الفتوح، ج4، ص270.
[53] . نهجالبلاغه، خطبه60، ص60.
[54] . نهجالبلاغه، خطبه59، ص60.
[55] . دینورى، اخبار الطوال، ص 207-208.
[56] . بلاذری، انساب الاشراف، ج3، ص136.
[57] . نهجالبلاغه، خطبه53، ص56.
[58] . نهجالبلاغه، نامه28، ص333؛ برای تشویق یارانش به خوب جنگیدن، ر.ک: نامه14، ص319.
[59] . نصر بن مزاحم، وقعة صفین، صص153، 203-204.
[60] . یعقوبی، ج2، ص182.
[61] . ابن ابىالحدید، ج 4، ص 13-14.
[62] . نهجالبلاغه، نامه14، ص315-316.
[63] . مفید، الجمل، ص342 و 405.
[64] . مفید، الجمل، ص408. اخلاق امام پس از جنگ جمل، برخی از مخالفان را پشیمان و عذرخواه ساخت: مفید، الجمل، ص415-416؛ ابن ابىالحدید، ج 1، ص264.
[65] . نصر بن مزاحم، وقعة صفین، ص162.
[66] . نهجالبلاغه، خطبه197، ص241.
[67] . نهجالبلاغه، خطبه6، ص20.
[68] . نهجالبلاغه، نامه17، ص320.
[69] . نهجالبلاغه، نامه42، ص355-356.